-
پنجشنبه, ۱۷ تیر ۱۴۰۰، ۰۲:۴۲ ب.ظ
-
کتاب سرو و طوفان / پاسخ به شبهات دربارۀ آیت الله علامه مصباح یزدی(ره)
کتاب سرو و طوفان / پاسخ به شبهات دربارۀ آیت الله علامه مصباح یزدی(ره)
بسم الله الرحمن الرحیم
بیانیه محکومیت توهین آقای حسین قدیانی به آیت الله علامه مصباح یزدی(ره)
حضرت آیت الله علامه مصباح یزدی(ره) از ابتدای شروع مبارزات نهضت امام خمینی کبیر(ره) تا پایان عمر با برکت خویش همواره چون خورشیدی درخشان روشنگر مسیر انقلابیون اصیل و پاسدار کیان مبانی و معارف اسلام ناب و مرزهای ایدئولوژیک و گفتمان انقلاب اسلامی بوده و شاگردان انقلابی بسیاری تقدیم انقلاب و کشور کرده است. کارنامه علامه مصباح(ره) در مبارزه عملی و نظری با جریانهای غیر انقلابی و خصوصاً التقاطی چنان روشن و برجسته است که همواره مغضوب دشمنان خارجی و منافقین داخلی بوده و میباشد.
بیانیه محکومیت توهین به علامه مصباح
نقد و تحلیل فعالان سیاسی و رسانهای
پاسخ به شبهات دربارۀ آیت الله مصباح
قبل از هر چیز بابت انتشار این نوشته توهین آمیز پوزش میطلبیم اما برای آگاهی مخاطبین از سطح و عمق هتاکیها و تهمتها مجبور به انتشار آن هستیم
نوشته اصلی آقای حسین قدیانی که در آن به آیت الله مصباح یزدی(ره)، اندیشهها، شاگردان و مجموعههای نزدیک به علامه مصباح هتاکی شده و تهمتهایی زده شده است
(هتاکیها و اتهامات در استوری و دایرکت و غیره که بماند...)
تاریخ انتشار: 11 و 12 تیر 1400
محل انتشار: پیج اینستاگرام و کانال تلگرام آقای حسین قدیانی
قطعهی بیستوشش:
از حسین قدیانی به رهبر انقلاب
سلام حضرت آقا. زمینی از راه جنوب عازم مشهدم و مثل همیشه توقفی کوتاه در زادگاه معلم شهید انقلاب که با تیغ، ریش میزد و هرگز با ریش، تیغ نزد. همان روشنفکر متعهدی که در اسلام بهشتی و خامنهای، نه تنها قابل تحمل بلکه لایق تشکر بود اما در اسلام قاعدین- ناظر بر مکتوبات درسآموز مدرسهی حقانی- مکرر تکفیر شد و مرتب علیه عاقبتش درشتگویی میشد. همان علی شریعتی که به نیکی دریافته بود فلاسفهی عاری از فلسفهی آلوده به سفسطه «پفیوزهای تاریخ» هستند. حضرت آقا! از همین قوم- که اسلام سلفیشان مایهی ننگ شهر مقدس قم است- یکی هم آقای روانبخش- از نزدیکترینها به اسلام مصباح- است که سال نود و دو، این حقیر را به جرم لابد نابخشودنی رأی به جناب آقای قالیباف عزیز، اولا متهم به اهانت به مصباح کرد و ثانیا رسما مدعی شد که امروز محمد نوریزاد، فردای حسین قدیانی است. حضرت آقا! آن روزها من دو یادداشت دربارهی مصباح نوشتم که احتمال میدهم هر دو را خوانده باشید. «مصباح و چند آه دیگر!» و «اما بهشتی زمان کیست؟» عناوین آن دو متن بودند که در نهایت ادب به ارائهی چند پرسش از علامه پرداخته بود. روزهای اخیر اما یکی دیگر از مسلمانهای اسلام به سبک علامه مصباح- که دوست ندارم با بردن نامش، وزانت این نامه را کم کنم- تکفیریسم را به اوج رساند و پای مطلبی از راقم این سطور- که به دفاع از شما آقای عزیزتر از جان اختصاص داشت- این کامنت را گذاشت: «این خط و این نشان! تو روزی با همین شدت و حدت، خود خامنهای را خواهی زد!» حضرت آقا! به من حق بدهید که از یک دوگانه حرف بزنم: اسلام بهشتی و خامنهای و اسلام مصباح و علمالهدی. امثال روانبخش دقیقا و عمیقا محصول اسلام علامهی مؤسسه و امامجمعهی طوساند که تا از آدمها دشمن برای شما نتراشند، آرام نمیگیرند. حالا میفهمم چرا امسال در سالروز ارتحال امام، تمام خطبهتان را در مدح جمهوریت جلو بردید. تا بر همه مشخص کنید تعاریفتان از مصباح و مصباحیون، آنچه زیاد دارد ماده و تبصره است. شگفتا! کوچکترین عناصر گروهک لجن و متعفن پایداری در ورای آزادی انتقاد از بهشتی و مطهری اخیرا به صرافت نقد خمینی و خامنهای هم افتادهاند لیکن احدی حق ندارد تلنگری به اسلام مصباح بزند. دفاع تاریخی شما از جمهوریت، فقط تذکری به جزئیات رفتار شورای محترم نگهبان نبود، بلکه به زعم من، کلیات اسلام مصباح را به چالش کشید. همان اسلام که به رغم میل شما امام جمهور، احمدینژاد را مثل یک جام زهر در سوم تیر به جمهوری اسلامی تحمیل کرد و نظرکردهی امام زمان خواند و الی آخر.
حضرت آقا! ریزهمگسکی هستم که نه بودنم و نه نبودنم، فرقی به حال سیمرغ سماواتی که شما باشید و شجرهی طیبهی ولایت ولی مطلق حقی که شما باشید، قطعا و حتما ندارد اما برای خودم لازم میدانم که به کوری چشم آخوندهای کثیف مؤسسهی بودجهخوار مصباح بنویسم که اگر حزباللهینماهای متعفن، حسین قدیانی را قطعهقطعه هم بکنند، باز از فرزند شهید اکبر قدیانی چیزی جز عشق به سیدعلی مشاهده نخواهد شد. این خط و این نشان. حضرت آقا! با این وجود، دلیل انتشار عمومی و علنی این نامه این است که سال هشتاد و هشت بارها از خود میپرسیدم: «چرا باید بیست و پنج درصد بازداشتیهای فتنه، از خانوادهی شهدای دههی شصت باشد؟» الغرض! کامنت آن روحانی مصباحیست، برای من و احتمالا برای شما و نیز برای همهی خوانندگان این مرقومه روشن میکند که ماجرای این ریزش تلخ، از کجا آب میخورد. حضرت آقا! صریح و شفاف مینویسم که از مصباح یعنی ابرساکت نهضت خمینی و مؤسسهاش یعنی مؤسسهی امام خمینی منهای جمهوریت و از اسلامش یعنی اسلام تکفیری و از آخوندهایش یعنی امثال روانبخش، از عمق وجود متنفرم. حضرت آقا! من بر خلاف آسیه باکری که سالهای متمادی، طعنهها و متلکها را در دلش جمع کرد و بعد ناگهان با پیوستن به سبزها و بنفشهای ضد شما، بغضش را خالی کرد؛ خوردخورد حق روحانیهای پستتر از حسن روحانی را کف دستشان میگذارم و آرزو به گورشان میکنم که از صاحب این قلم، خصم شما تراشیده شود. حضرت آقا! از مصباح و دستپروردههای عاری از شعور و شرفش منزجرم، چون در دوگانهی خون باکری و پول محصولی، چسبیدند به پول محصولی و ناجوانمردانه، نام مطهر «جبهه» را هزینهی گروهک ضالهی پایداری کردند. این بدترین اختلاس تاریخ جمهوری اسلامی است. حضرت آقا! مصباحیستها همان کسانی هستند که با وجود سایهی مستدام شما، با ما سخن از «رهبر آینده» میرانند و داماد علمالهدی را به رخمان میکشند. چه مضحک است قیاس ماه با مهتابی. لسان ناطق شما علیه بنیصدر اول، کجا و زبان ناقص رئیسی علیه بنیصدر دوم، کجا! معلوم نبود اگر جنتی، زاکانی را نمیفرستاد، عاقبت این انتخابات چه میشد. ولی حضرت آقا! اسلام مصباح همان اسلام مثلا مسلمانهای نمکنشناسی است که این روزها حتی به آقای زاکانی هم رحم نمیکند. فسادهای قالیباف تمام شد و نوبت فسادهای زاکانی رسید. لعنت بر این اسلام تکفیری که هزاری هم حضرتعالی به جماعت بگویید یا بتوپید که «شما مگر دادگاهید؟» باز مرغشان یک پا دارد. شریعتی زیادی منصف بود. این جماعت، داعشیترین دیوثهای روزگارند؛ نه صرفا پفیوزهای همیشگی تاریخ.
حضرت آقا! فرصت خوبی است برای روشن شدن بسیاری از حقایق تا علتالعلل بریدن شمار کثیری از فرزندان شهدای دههی شصت از نظام، بیش از پیش روشن شود. مرا بابت صراحت در این نامه عفو کنید، چون نمیخواهم به فرجام آن فرزندان شهدایی دچار شوم که روزگار هشتاد و اشک، شعار «مرگ بر جمهوری اسلامی» سردادند. خبرگزاری فارس وابسته به سپاه وابسته به شما، در عصر ریاست رئیسی بر قوهی قضا، در خبری جعلی و سراسر کذب، ضمن آوردن نام من در کنار خانمها صبا آذرپیک و پگاه آهنگرانی، دو دروغ بزرگ گفت. اولا مدعی شد که نگارندهی این دردنوشت «محکوم امنیتی» است و ثانیا ادعا کرد که مرا نیز رئیسی بخشیده. لازم است زیارت حرم سلطان جان و جهان را به فال نیک بگیرم و با مدد از حضرت رضا پرده از برخی ظلمات کنار بزنم. بسمالله الرحمن الرحیم. اقلا شما میدانید که اگر بسته به نظر خود رئیسی بود، من الان سال دوم زندانم بود. عجبا از گستاخی آن خبرگزاری که عنایت شما را به لطف رئیسی ترجمه کرد. قطع به یقین، تذکر شما به رئیسی نبود، جای من محبس بود. آنهم سر یک مطلب غیورانهی عاشورایی بر ضد دنائت خانم مولاوردی. جا دارد مخاطبان این قلم بدانند که کوهی از شکایت توسط دولت روحانی علیه این قلم تنظیم شده بود که قضات تحت امر رئیس وقت قوه، این شکایتها را انبار میکردند تا کی نقدی متوجه رئیسی کنم و متعاقب آن یکی از آن پروندهها باز شود. در خود دولت هم عناصری به من گفتند که ما خودمان این شکایتها یادمان نیست! چطور الان رسیدگی شده؟ و اما حضرت آقا! آیا من «محکوم امنیتی» بودم؟ گمانم اسلام فارس هم اسلام مصباحی است و کاش اسلام شما بود. حضرت آقا! اصلا و ابدا از اینکه نامم در کنار نام پگاه آهنگرانی و صبا آذرپیک آورده شد، ناراحت نیستم. خواهران من هستند با مقادیری کم یا زیاد، اختلاف عقیده و تفاوت سلیقه. آنچه بر من گران آمد، دیدن نامم در خبرگزاری فارس بود. صرف همین، عجیب عذابم داد و هنوز هم عجیب عذابم میدهد. کاش تقوا نداشتم و کاشتر خبرگزاری بودم و اسامی بعضی از این محکومین امنیتی اخیر- که از قضا لباس سپاه را هم دزدیدهاند- در این متن میبردم. فارس البته هرگز جرئت ندارد که در راستای امر شریف خبررسانی، صداقت را صدر سیاست بنشاند، چون نانش قطع میشود. حضرت آقا! من نانخور هیچ کدام از ادارههای جمهوری اسلامی نیستم؛ فرزند ارادههای انقلاب اسلامی هستم انشاءالله و سر همین اندک ترسی از بیان بعضی وقایع ندارم. حضرت آقا! در روزهای گذشته مجبور شدم حق روحانی برخاسته از مؤسسهی تکفیریپرور مصباح را آنجور که لایقش بود، کف دستش بگذارم.
آن آخوند برآمده از مؤسسهی مصباحیسم، اگر برای خود این حق را قائل است که نگران ده سال بعد من باشد، من هم این حق را برای خود فریضه میدانم که از او بخواهم عوض این نگرانی بیخود، نگران ساعت ده شب کس و کار خودش باشد. اگر در اسلام مؤسسهی مصباح، آن نگرانی از سر خیرخواهی است، پس چرا نگرانی مرا حمل بر اهانت میکنند؟ حضرت آقا! خوب بدانید که در سلول به سلول بدنم، منزجرم از کسانی که با ریش، تیغ میزنند. از امثال همین روحانی عاری از شرف و شعور که روزهای گذشته، کامنت منحوسش مسبب اشک مادرم شد. کیستند اینها که خود را با خدا عوضی گرفتهاند؟ به راستی! این آخوندهای مصباحساز کیستند که با وجود شما، برای ایتام شهدا خط و نشان میکشند که تو حتما چپ میکنی؟ این پستفطرتها این «حتما» را از کجا درآوردهاند که اینقدر راحت نقب به عاقبت آدمها میزنند؟ چه میخواهند حضرت آقا، این مصباحچیها از جان ما؟ آیا رواست که دوست فرزند شهیدم- که رفاقت سی ساله با او دارم- به من بگوید: «بیا! این هم جواب همهی نوشتههایت از هشتاد و هشت تا الان و نیز پاسخ آن سنگ که نزدیک بود جانت را بگیرد! حالا باز از جمهوری اسلامی تعریف کن!» اذن دارم لعنت کنم صغیر و کبیر این مؤسسهی خوارجمسلک را؟ حضرت آقا! بیش از بیست سال است که در کار رسانه مشغولم و قلم میزنم و الحمدلله از مسعود بهنود تا سیدعلی خامنهای خواننده دارم لیکن تا کنون ندیدهام حتی مسعود رجوی یا مریم رجوی یا آلبانینشینها، دعوایی را بهانه کنند و به پیکر پدر شهیدم متلک بیندازند. این جنایت اما از کوتولههای مصباحپرست برآمد و وقیحانه استوری کردند که تن بابااکبر دارد در گور میلرزد. حضرت آقا! خون سرخ بابااکبر شهید، خط قرمز پررنگ من است. مجبورم کردند که بنویسم: تنی که در گور میلرزد، پیکر پاک پدر من نیست. تن مصباح است با این شاگردهایش. پدرم را بزنند، پدرشان را میزنم و ناظر بر فرقهی مصباحیه آشکار میکنم: روزگاری که شما به عشق خمینی در تبعید بودید، این گروهک ضد روحالله، پالوده با همان انجمنی میخورد که آب خوردن در لیوان خمینی را حرام میدانست. قاعد اگر بخواهد مجاهد بسازد، محصولش میشود همین روحانی. عمرا باور کنیم که ساکتین نهضت امام، دستبوس صدیق شما هستند. حضرت آقا! ما ولایت شما را قبول داریم، چون ولایت خمینی را قبول کردهایم. بدون خمینی، همه هیچیم و این را شما از همه بهتر میدانید. من، نهضت و نظام بدون امام را نقشهی شوم مؤسسهی امام خمینی منهای جمهوریت میدانم. آخوندهای بیخمینی خوب بدانند که خمینی زودتر از خامنهای در قلب ما نشست.
حضرت آقا! راست یا دروغ، این فرقهی منحرف- که شاهکارش انداختن مدال نحس سهی تیر بر گردن حزبالله بود- ادعای حرفشنوی از شما را نیز دارد. «نیز» آوردم، چون بیشتر از مصباح حرف میشنوند تا شما. حال که مصباح در قید حیات نیست، به این تیغزنندههای با ریش تذکر سفت و سخت بدهید که قدم نجسشان را از پیکر پاک پدر شهید من بردارند و الا «استاد تمساح» دوم خردادیها را به رخشان میکشم. دورهی بزن و دررو گذشت. پدرم را بزنند، پدرشان را درمیآورم. اشک مادرم را دربیاورند، گریهی مادرشان را درمیآورم. من، نه آسیه باکریام؛ نه محسن هاشمی. نه میگذارم که ضد انقلاب شوم؛ نه به طمع پست، لالمونی میگیرم. از نود و دو که آن حرف سخیف را روانبخش زد، تا الان سکوت کردم ولی دیگر بس است. پدرم را بزنند، مصباح را میزنم. بزرگم را بکوبند، بزرگشان را میکوبم. به جماعت تذکر بدهید لطفا. من یک حزباللهی مثل سعید قاسمی و حسن عباسی نیستم که بازی در زمین محروم رفسنجانی کنم. مرحوم هاشمی عشق میکرد که این نابخردان و دیگرانی از قبیل نقدی و یکتا، قطعنامه را پای هاشمی و کی و کی مینوشتند. حضرت آقا! پذیرش قطعنامه، عاقلانهترین تصمیم شخص خمینی بود تا بابااکبرها کمتر شهید شوند و کمتر ایتام شهدا از آخوندهای خودخداپندار، زخم زبان بشنوند. هاشمی میخواست با سوءاستفاده از تحلیل علیل مصباحپرستهای عمدتا وراج، هم «فرماندهی جنگ» باشد و هم «سردار صلح» لقب گیرد لیکن امام و شما با زیرکی و تفسیر درست پایان جنگ، این فرصت را از مرحوم هاشمی گرفتید. حضرت آقا! هزاری هم شما بگویید که «هاشمی بارها تا مرز شهادت رفته» باز سخنوران مصباحیسم، مرحوم هاشمی زمان دفاع مقدس را همانجور میزنند که محروم رفسنجانی عصر فتنه را. شما بگویید؛ اسلام اینان، اسلام خامنهای است یا اسلام مصباح؟ بهتر از من میدانید که جماعت حتی متلک به «مرد میدان» هم انداختند و «سردار دلها» را نیز هاشمیچی خواندند. اینها همان قبیلهی بیاخلاقی هستند که ده سال تمام علیه باقر قاسم، هر تهمتی را زدند ولی خودشان تاب این را نداشتند که حقیر، از عدم علاقهی آن قهرمان وطن به شیوهی مدیریت تمرکزگرای سعید جلیلی پرده بردارم. یک قبیله ریختند سرم ولی الحمدلله من کم نیاوردم. حضرت آقا! روحانی این نامه نوشته که قصد شکایت از من را دارد. کاش وجود داشته باشد و شکایتش را اجرایی کند تا یک بار برای همیشه بگویم که نسلهای مختلف خانوادهی شهدا چه کشیدند از قاعدین مدعی. مادران ما اگر ازدواج مجدد کردند؛ یک طعنه زدند این جماعت و اگر نه، طعنهای دیگر. اف بر دینشان.
حضرت آقا! لعنت خدا بر آن روحانی مؤسسهی ضد خمینی مصباح که آرزوی ضد خامنهای شدن امثال مرا دارد. کشتند جماعت نفهم، ما را با چهار تا تعریفی که شما از مصباح کردهاید. انگار نه انگار که تذکر رصد همزمان واقعیت و آرمان و نیز نتیجه و تکلیف، تلنگر صریح و تذکر صحیح شما به مصباح و مصباحیسم بود. انگار نه انگار که شما آقای عزیزتر از جان، همین سالگرد امام، کل سخنتان را به مدح جمهوریت اختصاص دادید. ستایش مردم توسط شما، یعنی حکومت اسلامی به قرائت مصباح، ابدا قابل جمع با جمهوری اسلامی به روایت شما نیست. راستش حضرت آقا! تعجب میکردم سالهای گذشته از مصباح که چطور با وجود آن همه سابقه در نقد ذات و اساس رأی مردم، گاه برای ما اصلح هفت ساله معین میکرد و گاه ناگهان از لنکرانی به جلیلی میرسید. خوب میدانم که شما نیز مثل آیات بصیر؛ حسنزاده و جوادی آملی، از همان اول نگاه مثبتی به استاندار رفسنجانی- محمود احمدینژاد- نداشتید لیکن این سیاستورزی غلط مصباح و مصباحیون بود که اصالت قالیباف را فروختند به خسارت محض نامحمود. حضرت آقا! اقلا من دو اسلام میبینم و اسلام خامنهای سوای اسلام مصباح است. در اسلام مصباح، فرزندان شهدا پس زده میشوند لیکن چشمدریدهای مثل تتلو چشمش را تا ناف رئیسی جلو میآورد. حضرت آقا! این حرفهای تلخ را صادقانه و البته شجاعانه با شما در میان میگذارم، چون گروهک لجن و متعفن پایداری، بلایی سر امت حزبالله آورده که احدی قادر به بیان حرف حق نباشد. من فحش و ناسزای جماعت را به جان میخرم و رک و راست، خطاب به شما میگویم که احمدینژاد از زیر عبای مصباح سبز شد و بعد هم فتنهی سبز، فتنهی بنفش شد. آیا چون پیام شما در ورای فوت مصباح، دو یا بگو چهار خط بیشتر از پیام شما در ورای فوت فرزند مرد همیشه در انتخابات- محجوب- بود، من نیز باید از نقد مصباح بترسم؟ هیهات! مصباح هر چه در حوزهی فرهنگ خوش درخشید؛ معالاسف در عرصهی سیاست، نه مدیر بود و نه مدبر و الا اختیار خودش را دست امثال رسایی نمیداد. من ابایی ندارم از بیان حرف حق. حتی رسایی هم از پایداری بیرون آمد، چون نطفهی این گروهک، اصلا و اساسا برونگرا بسته شده. مخلصسازی اگر کاریکاتوری پیاده شود، میشود حکایت امروز همین گروهک پایداری که عمری ما را با اصلحی به نام جلیلی کشت ولی یک دفعه پیچید سمت رئیسی. جلیلی هم بود و پیچید سمت رئیسی. تو سیاستمدار نبودی آقای مصباح، چون بهشتی نبودی. چون خیلیی بهشتی نبودی و چونتر خیلییییی خامنهای نبودی. حضرت آقا! من از اسلام به سیاق مصباح متنفرم، چون از ریاکارپروری متنفرم.
نه خمینی و نه شما، ریاکار پرورش نمیدادید و نمیدهید. عکس شما با کتاب شاملو یعنی بیزاری شما از اسلام ریاکارپرور. دفاع شما از فروغ نیز. تشنگان اسلام مصباح اما ذله کردند سرکار خانم شهره پیرانی را با کوهی از کامنت پر و پوچ که «چرا شهید داریوش رضایینژاد، شجریان گوش میداد؟» لابد پسفردا نوبت پیشگویی آیندهی آرمیتا میرسد. حضرت آقا! صراحت این نامه را بر حقیر ببخشید. عمدا تند نوشتم تا دیگر حتی خود مصباح هم توهم نزند که فضول دیروز و امروز و فردای فرزند شهیدی است. ما با وجود خمینی و شما، آقابالاسر نمیخواهیم. اینکه همسر محترم شهید حمید باکری با کی ازدواج مجدد کرده؛ اینکه همسر محترم شهید مهدی باکری چه جور چادری سر میکند؛ اینکه همسر محترم شهید محمد بلباسی چه آهنگی گوش میکند و اینکه من در کدام کافهی دمشق چه سیگاری کشیدم، به هیچ حزباللهی یا حزباللهینمایی مربوط نیست. لطف کنید و در یک تذکر خیر، ما را از شر اسلام مصباح نجات دهید. حضرت آقا! پدر ما را صدام درنیاورد؛ کسانی درآوردند که با یک من ریش، دین این ملت را تیغ میزنند. خوب میدانم؛ شما هم مثل خمینی کبیر- که جانم فدایش باد- از اسلام روحانیهای متعفن و متحجر و متعصب و دگم، چه خونها که به دلتان نشده. صدرحمت به سیدحسن خمینی که به حرف شما گوش کرد و نامزد نشد. صدلعنت اما به کسانی که آخرش هم به حرف شما گوش نکردند تا همچنان فتنهی سهی تیر ادامه داشته باشد. حضرت آقا! به این آخوندکهای بیریشه بگویید که «فرزند شهید» کلیشه نیست و حزبالمصباح همان حزبالله نیست. حضرت آقا! من برای رئیسجمهور منتخب، احترام قائلم ولی اگر بخواهند با وجود بهشتی بیتکرار «بهشتی ثانی» بتراشند یا اگر بخواهند لقب مقدس «سید خراسانی» را خرج رئیسی کنند، حتما و قطعا رئیسیچیها را بدون هیچ هراسی خواهم زد. حد و مرزها باید مشخص باشد. تا شما هستید، ما رهبر آینده نمیخواهیم. شما خمینی مایی و واصل آن بتشکن قرن به مهدی فاطمه. چقدر «شما» گفتم. بدم آمد. حضرت آقا! هنوز پیشانی من معطر است از بوسهی دههی شصتی تو. اما متنفرم از جای مهر روی پیشانی اساتید اخلاق پایداریچی؛ وای اگر یک فرزند شهید گرینکارت شیطان داشته باشد. حضرت آقا! ما با وجود تو اندک غمی از شکایت هیچ روحانینمایی نداریم. تو بگذار به من بگویند نوریزاد یا حتی نوریزاده. اسمم را ولی در فارس نزنند. تو بگذار مرا دخترباز کافههای شام بخوانند ولی دستبوس امثال مصباح و علمالهدی ندانند. این ننگ بالاتری است: دست کفالعباسی تو باشد و من اما بخواهم دستبوس این و آن باشم. فدایت ماه من...
بر خامنهای، رهبر خوبان؛ صلوات
بیانیه محکومیت توهین به علامه مصباح
نوشته توهین آمیز آقای حسین قدیانی
پاسخ به شبهات دربارۀ آیت الله مصباح
نقدها و تحلیلهای فعالان سیاسی و رسانهای در خصصوص ماجرای هتاکی حسین قدیانی به علامه مصباح(ره)
نوشته پر اتهام و هتاکانه اخیر آقای حسین قدیانی را چند بار با دقت خوانده و بررسی کردم، حجم اتهامات و توهینها حقیقتاً یاللعجب داشت! اما با توجه به شناختی که از وی و مواضع و اقداماتش در گذشته داشتم مفاد نوشته خیلی برایم جای تعجب نداشت، چون این اقدام شنیع را یک اُوردوز ناشی از التقاط میدانم و معتقدم نوشتهای که به معنای تمام کلمه یک فحشنامه تمام عیار است اساساً جای پرداختن منطقی و نقد ندارد. آن هم توهینهایی که ریشه در حب و بغضی سطحی و ناشی از بازی خوردنها در شطرنج سیاست و اتهاماتی که ریشه در عدم مطالعه دقیق مبانی و معارف اسلام و تاریخ معاصر دارد؛ بر آن دو ریشه مذکور اضافه کنید شاخ و برگ مزاجِ ژورنالیستی، هیجانی و ذوقی جناب قدیانی را که موجب کثیفی دوات و اعوجاج قلمش شده است. وقتی به سابقه آقای قدیانی نگاهی میاندازیم انگار هرجایی که ایشان قدم گذاشته باد شدید بوده و میله پرچم سست، چرا که بیرقشان اهتزاز در همه جهات را تجربه کرده است!
آقای قدیانی، فارغ از درست و غلط بودن ادعاهایتان در نوشته اخیر باید عرض کنم که آیا واقعاً ادبیات و کلمات استخدام شده در این نوشته که شما آن را خطاب به ولی امر مسلمین جهان نوشتهاید و ایشان را در جای جای نوشته خود مورد خطاب قرار دادهاید در شأن امام مسلمین میباشد؟ آیا کسی حتی با برادر کوچکتر خویش چنین سخن میگوید که شما با ولی جامعه سخن گفتهاید!؟ هتاکی و تهمت به کسی که ولی امر مسلمین امام خامنهای(مدظله) او را پر کننده خلأ علامه طباطبایی و شهید مطهری برمیشمارند و میفرمایند؛«بنده به ایشان(علامه مصباح) به عنوان یک فقیه، فیلسوف، متفکر و صاحبنظر در مسائل اساسی اسلام ارادت قلبی دارم» چه معنایی میدهد؟ مخصوصاً وقتی که فرد هتاک و اتهام زننده ادعا میکند که عاشق و پیرو رهبری نیز میباشد!؟ این تعارض فهم و موضع مرید و مراد را چگونه باید حل کرد!؟
و اما مسئله و سوالی مهم؟ آیا اگر کسی غیر از آقای حسین قدیانی، مثلاً یک فرد معمولی که فرزند شهید نبوده و نورچشمی و مورد حمایت و عنایت برخی از پدرخواندههای عالم سیاست نمیباشد فقط یکی از تهمتها و توهینهایی را که آقای قدیانی به علامه مصباح(ره) کرده بود را به یکی از علما و مراجع میکرد و آن را علنی در فضای اینترنت منتشر مینمود چه اتفاقی برایش میافتاد؟ آیا مسئولین خصوصاً اصولگرایانشان با همه فعالان رسانهای مثل آقای قدیانی برخورد میکنند؟ آیا چون آقای قدیانی روزگاری مدافع سینه چاک برخی سیاسیون بوده و جریان و سران اصلاحات را به باد انتقاد میگرفته برای وی مصونیت ایجاد کرده است که به خود جرأت میدهد که به هرکسی که میخواهد تهمت بزند و هتاکی کند؟ اگر همان ایام بزرگترهای آقای قدیانی به وی تذکر میدادند که عزیزم؛ کسی که ادعای انقلابیگری دارد باید در نقد دشمن و منافق نیز انصاف را رعایت بکند؛ امروز شاهد این دست تهمت و هتاکیها از جانب ایشان آن هم نسبت به علامهی مجاهدی که نیاز به تعریف و دفاع نگارنده ندارد نبودیم.
سخنی با خانواده مکرم شهدا؛ آبروی شهدا که بر جریده عالم ثبت است و خدشه بردار نیست لکن باید مراقب بود تا امثال آقای قدیانی با مواضع و عملکرد نادرستشان موجب خدشه به آبروی خانواده مکرم شهدا و فرزندان عزیز آنان نگردد. بر کسی پوشیده نیست که اکثریت غالب خانوادهها و فرزندان شهدا همچون شهدایشان با کرامت و شریف هستند. مخاطبین گرامی مبادا حساب سایر فرزندان عزیز شهدا را با امثال آقای قدیانی که از فرزند شهید بودنشان چماق درست کرده و به صغیر و کبیر و زمین و زمان میتازند و از نام پدر بزرگوار و شهیدشان نیز سپری برای دفاع از خود ساختهاند یکی بکنید. اگر فرزندان و پیروان راستین شهدا از حریم شهدا و خانواده شهدا حراست و حفاظت نکنند برخی افراد صرفاً به خاطر ارتباط خونی و نه اعتقادی با شهدای عزیز، ممکن است که حاشیههایی ایجاد کرده و موجب خدشه به میراث گرانبهای آنها و انقلاب گردند.
حسین قدیانی اولین نبوده و آخرین هم نخواهد بود و اساساً آنقدر هم مهم نیست که محلی از اعراب داشته باشد، او یک معلول است، معلول. علّت آنانی هستند که با محافظه کاری تمام و دامن زدن بر رانت و قبیلهگرایی، تفکرات التقاطی را برای دیوار کشی بین جوانان عاشق شعارهای انقلاب و سرچشمههای مبانی و معارف اصیل انقلابیگری نشر و نهادینه کردند و به جای تربیت نیرو برای اسلام و انقلاب مشغول تربیت کردن و میدان دادن به دُن کیشتهایی شدند تا به جای تبیین ارزشها و ترویج گفتمان انقلاب اسلامی با قلم فرساییهای ذوقی عاری از انصاف و منطق، افراد خام را تخدیر و اشخاص پخته را تکفیر کنند. وقتی که پیریزی بنایی درست و اصولی نباشد هرچه بیشتر دیوار و سقف بر روی آن بنا کنیم احتمال فرو ریختنش را بالا خواهیم برد. حزب اللهیگری سانتیمانتال و انقلابیگری معرکهگیر و شوآف کن که صدای رجز و غرغرش از صدای بیل و قلمی که برای اسلام و انقلاب و مردم میزند بلندتر است یا چپ خواهد کرد و یا به راست منحرف خواهد شد.
منبع http://sollam.ir/post/262
دربارۀ هجونامۀ حسین قدیانی:
نوشتهای: «کشتند جماعت نفهم، ما را با چهار تا تعریفی که شما از مصباح کردهاید»! چه کنیم؟! ایشان تعریف کرده است! همان «حضرت آقا»! نباید تعریف میکرد؟! نمیدانی چه پاسخی بدهی؟! مفرّی نداری؟! در گلویت گیر کرده است؟! بلای جانت شده است؟! زیرکانه، سخن «حضرت آقا» را با تعبیر «چهار تا تعریف»، تقلیل نده!
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ مهدی جمشیدی در یادداشتی نوشت:
جوانی که اتفاقاً فرزند شهیدی عزیز میباشد، سیاههای آکنده از توهینهای گوناگون و مملو از اتهامات مختلف را که نثار بزرگی کرده است، خطاب به ولی امر مسلمین در فضای بدون مرز مجازی منتشر میکند؛ از قضا آن بزرگ هتک حرمت شده در سیاهه مذکور، محبوب و مورد تایید ولی امر مسلمین میباشد. بعد از مدتی آن جوان متنی که در حجم یک چهلم و در صراحت یک پنجم آن سیاهه مذکور نیست را مبنی بر اظهار پشیمانی و عذرخواهی منتشر میکند.
واکنش و برخورد ارادتمندان آن بزرگ هتک حرمت شده در یک دسته بندی کلی به دو دسته تقسیم میشود. یک؛ لحاظ سابقه و شرایط آن جوان و دلجویی و گفتگو جهت تنویر فکر و تعدیل رفتار وی. دو؛ لحاظ آثار اجتماعی و برخورد قانونی و جریمهای متناسب با جنبه عمومی جرم وی. نگارنده هر دو برخورد را درست و لازم و مکمل هم میداند، به نحوی که فقدان یکی از برخوردها موجب مترتب شدن آثار سوء مخرب و ناجوری بر این ماجرا خواهد شد.
مواجهه و برخورد اول موجب تلطیف فضا و جلوگیری از سوء استفاده دشمنان و البته حفظ این جوان خواهد شد. مواجهه و برخورد دوم موجب اجرای عدالت و عدم تبعیض و البته درسی برای این جوان و موجب انسداد مسیر این دست اقدامات ناشایست خواهد بود. الحمدلله کفه مواجهه اول سنگین شده و اقداماتی در حال جریان است. امیدواریم که کفه مواجهه دوم نیز به میزان مواجهه اول سنگین شود تا به یک توازن معقول و منطقی در ختم به خیر شدن این ماجرا برسیم.
منبع http://sollam.ir/post/264
رشد بادکنکی نویسنده رانتی؛
قدیانی عین عبارت توهینآمیز کاریکاتوریست اصلاحطلب برای آیتالله مصباحیزدی را بارها تکرار کرده و با ادبیاتی کوچه و بازاری به ایشان لعن و نفرین میفرستد.
به گزارش سرویس سیاسی پایگاه 598، حسین قدیانی، نویسنده جوانی که به واسطه فرزند شهید بودن و نزدیکی به برخی افراد، در فضای انقلاب مطرح شد؛ طی متونی مغشوش و در هم، شنیعترین توهینها را نثار مرحوم علامه مصباحیزدی و برخی دیگر شخصیتها کرد.
این اولین بار نیست که قدیانی، گستاخیاش را متوجه بزرگانی همچون مرحوم آیتالله مصباحیزدی میکند. وی حدود دو ماه پیش نیز در حمایت از کاندیداتوری محمدباقر قالیباف برای سیزدهمین انتخابات ریاست جمهوری، نسبتهای ناروایی را به آیتالله مصباحیزدی نسبت داد. قدیانی همچنین در نوشتههای پیش از انتخابات خود، کاندیداتوری آیتالله رئیسی و برخی عبارات به کار برده شده در وصف ایشان را مورد تمسخر و هجو قرار داد و اعلام کرد که اشتباه انتخابات سال 96 را تکرار نخواهد کرد و تحت هیچ شرایطی به رئیسی رای نخواهد داد.
توهین های حسین قدیانی در حالی است که در زمان دولت اصلاحات، به خاطر توهین کاریکاتوریست اصلاحطلب به آیتالله مصباحیزدی، تمام دروس حوزه علمیه تعطیل شد و طلاب و روحانیون در فیضیه به تحصن نشستند. با این وجود قدیانی عین عبارت توهینآمیز کاریکاتوریست اصلاحطلب برای آیتالله مصباحیزدی را بارها تکرار کرده و با ادبیاتی کوچه و بازاری به ایشان لعن و نفرین میفرستد.
از طرفی سابقه قدیانی در تندروی، موضوعی نیست که به ماههای اخیر محدود شود. وی در اثنای جریانات سال 88 نیز الفاظی مستهجن و آمیخته با تهمت را برای برخی از شخصیتهای سیاسی به کار میبرد. جالب این که قدیانی درحالی امروز با غلوکردن از قالیباف یاد میکند که روزگاری در کتاباش، حتی خدا را مخالف قالیباف میدانست و این رفتار مصداق بارز این حدیث امیرالمومنین (ع) که فرمود جاهل را نمیبینی مگر در حال افراط و تفریط!
انحراف امروز حسین قدیانی نتیجه رشد رانتی وی توسط برخی افراد با نفوذ و صاحب منصب است. شاید یک علت این معضل، هیاهوی آن روزها و کمبود فن شناسان در عرصه رسانه بود که باعث شد تا نهادهای فرهنگی چشمهای خود را بر روی ضعفهای اخلاقی صاحبان فن بپوشانند و بدون گزینش خاص بودجههای فرهنگی را به سمت آنان گسیل کنند.
قدیانی از زمانی که توسط چهرههای مطبوعاتی مطرح شد؛ عاری از تقوای کلام و درک لازم برای ورود به فضای رسانه بود و اگر از همان ابتدا که وی با ادبیاتی مستهجن و رکیک به دیگران فحاشی میکرد، مورد تشویق و عنایت برخی افراد قرار نمیگرفت؛ شاید امروز کارش به جایی نمیرسید که هم پای با منافقین، قلم مسموم و مشوش خود را متوجه بزرگانی همچون آیتالله مصباحیزدی کند.
عذرخواهیهای مکرر قدیانی نیز نشان از اختلال روانی وی و تلاشاش برای باقی ماندن در دایره قدرت است تا تنبه فکری! قدر مسلم است که اگر جای قدیانی شخص دیگری مرتکب چنین فحاشیهایی به ساحت بزرگان دین میشد؛ بازداشت آنی، کمترین مجازات وی بود. با این حال در این خصوص نیز قدیانی به واسطه آشنایان خود نه تنها بازداشت نمیشود بلکه با یک عذرخواهی به بازتولید افکار مسموماش ادامه میدهد.
طرفه آن است که حامیان حسین قدیانی نیز به جای حمایتهای بیدریغ، حداقل برای مدتی هم که شده دست قدیانی را از مطبوعات و شبکههای اجتماعی کوتاه کرده و وی را ملزم به مطالعه درسهای آموزش اخلاق مرحوم آیتالله مصباحیزدی کنند تا شاید به این واسطه اندکی در شیوه و طرز تفکر وی تغییری حاصل شود.
منبع https://www.598.ir/fa/news/488701
مصباح از شهید بهشتی مظلومتر است. بهشتی هیچگاه پس از شهادتش لعن نشد. خرج پایان غائله فحاشی و توهین به بهشتی، یک جمله امام(ره) بعد از ترور او بود و امروز با طومار بلند قول و عمل رهبر انقلاب، مصباح نه اینکه نقد شود، لعن میشود و فحش میخورد.
گروه سیاسی-رجانیوز: تحصن در مسجد اعظم قم، با سخنرانی آیتالله جوادی آملی، آیتالله مشکینی و آیتالله میانجی. تعطیلی بازارهای مراکز چند استان. بیانیههای متعدد از بیوت علما و بزرگان حوزه و تشکلهای سیاسی و دینی انقلابی. تهدید رئیس دولت اصلاحات به استعفا و حمایت هاشمی رفسنجانی از تحصن. اینها گوشهای از اتفاقاتی بود که در ماجرای توهین یک کاریکاتوریست اصلاحطلب به یک عالم روشنگر دینی، حضرت آیتالله مصباح یزدی اتفاق افتاده بود.
به گزارش رجانیوز، حالا و بیست سال بعد، نه یک کاریکاتور، بلکه دهها فحش رکیک و لعن و نفرین نثار عالمی ربانی شده، نه آن مصباح ۶۰ ساله که ریز و درشت اصلاحات علیه او بودند، عالمی که در ۸۶ سالگی و در حالی که بسیاری از ابعاد عرفانی مکتوم شخصیت او بر ملا شده، ارتباطات خاص او با آقای بهجت روشن شده، فراتر از یک فیلسوف تراز اول و در مقام یک عارف واصل اخلاقی و عرفانی در بیان بزرگان مطرح شده، با امر رهبری و پیگیری سیدحسن نصرالله تکیهگاه فلسفی و اخلاقی محور مقاومت شده و با همین نسبت تربیتیافتگان و ارادتمندان بیشتری داشته است.
مصباحِ اکنون، کسی است که آیتالله جوادی آملی در ادامه نام او «روحی له الفداء» گفته، علامه حسن زاده به پاکی ایشان شهادت داده و گفته با افتخار پشت او نماز میخوانم، آیتالله مشکینی او را شمشیر برنده اسلام میدانست و تعاریف بلند رهبری هم که نیاز به تکرار ندارد. برای کسانی که بخواهند بدانند البته نماز غریبانه آقا بر پیکر علامه کافی است؛ اگر بخواهند بدانند.
حزبالله مستقل که گوش به فرمان ولی است، سکوت مرگبار حوزه علمیه و عالم سیاست در این حرمتشکنی را از یاد نخواهد برد. قطعا مصباح از شهید بهشتی مظلومتر است. بهشتی هیچگاه پس از شهادتش لعن نشد. خرج پایان غائله فحاشی و توهین به بهشتی، یک جمله امام(ره) بعد از ترور او بود و امروز با طومار بلند قول و عمل رهبر انقلاب، مصباح نه اینکه نقد شود، لعن میشود و فحش رکیک و ناموسی میخورد.
یادمان نمیرود هر بار که به او برای پاسخ به دروغها و توهینها اصرار میشد، با لبخند میگفت «ان الله یدافع عن الذین آمنوا، خدا از من نخواسته که از خودم دفاع کنم». هر بار برای نشر خاطرات و گفتگوهایش با شهید بهشتی پیگیری شد، با آرامش گفت هر وقت من هم پیش او رفتم، منتشر کنید. از عمق وجودش از «هیچ کس» انتظار حمایت نداشت و همین شد که بالاترین مدافع او ولایت بود. بگذاریم و بگذریم.
چند جمله و تمام. کسانی که برای مصادره و تحریف میراث ماندگار علامه مصباح یعنی «طرح ولایت» طمع کردند و از رهبری سیلی خوردند، آنهایی که حزبالله مستقل را به رسمیت نمیشناسند و حزباللهی را حزباللابی میخواهند، آنها که هر رسانه و فعال مجازی مستقلی را مانند تهسیگار زیر فشار چکمه و نعلین خود له کردند، کسانی که به جای خطبههای مصباح و رحیمپور و تریبون شعر اعتراضی میثم مطیعی، سعی کردند ذائقه حزبالله را به بیخاصیتی بکشانند و لشکر رباتیک و سایبری گوش به فرمان فلان «استاد» راهاندازی کنند، خوب به شرایط نگاه کنند و بدانند هر چه تا کنون موفق شدهاند، از این پس هم توفیق خواهند داشت. خوب رصد کنند و رشد و توسعه تصاعدی طرح ولایت پس از مانعتراشیهای متعدد را ببینند، بیتوجهی حزبالله به سازوکارهای انتخاباتیشان را نگاه کنند و طلیعه دولتی که بدون زورچپانی و از متن حزبالله و خواست عمومی مردم برآمده را نظاره کنند.
دوران امر و نهی به حزبالله تمام شده و دورانی که با سرانگشت اشاره کاندیداها را به انتخابات میآوردید و میبردید به پایان رسیده، حالا دوران پاسخگویی است و آن قدر سوال برای پاسخ گفتن هست که دیگر وقتی برای طراحیهای خاص ندارید.
این کشور با عزم و اراده دولت رئیسی، جدیت و قاطعیت اژهای و مدیریت میدانی و جهادی قالیباف، جهشهای بلندی پیش رو دارد. در این بین شما شکست خورده از تمام طراحیهایتان، نخواهید توانست کار دیگری کنید جز اینکه ماشین تخریب و فحاشی را کوک کنید، آن هم به بدترین شکلی که در نهایت به ضرر خودتان خواهد شد. خود دانید.
منبع http://rajanews.com/node/349274
انتخابات مجلس زمستان سال نود، اولین اعلام حضور جبهه پایداری در سیاست بود. آن طرف هم جبهه متحد اصولگرایان با محوریت جامعه روحانیت و جامعه مدرسین بود و فعالیت سنگینش علیه پایداری و محور اصلیاش یعنی آیتالله مصباح.
آن زمان جزوهای هشتاد صفحهای با ادبیاتی محترمانه و استدلالی در نقد مشی سیاسی جریان اصولگرایی سنتی و تبیین مشی سیاسی آیتالله مصباح توسط حامیان پایداری منتشر شد.
ناگهان یک موج رسانهای هماهنگ با محوریت سه سایت جهان نیوز، شفاف و فردا و رسانههای اقماریشان با کلیدواژه "توهین پایداری به آیتالله مهدوی کنی" به راه افتاد. توهینی رخ نداده بود، اما جوّ "توهین پایداری به آیتالله مهدوی کنی" کار دوستان را برای انگ زنی جلو میبرد.
چند هفته بعد در راهپیمایی بیست و دوم بهمن یک نشریه تک برگی توزیع شد با تیتر "عاقبت تندروی" که با استناد به این جمله امام در نامه به آقای مشکینی که " شما از قول من به فرزندان انقلابیام بفرمایید که تندروی عاقبت خوبی ندارد. اگر آنان جذب حضرات آقایان جامعه محترم مدرسین نشوند، در آینده گرفتار کسانی خواهند شد که مروج اسلام آمریکایی اند"؛ با ادبیاتی هتاکانه به جبهه پایداری و آیتالله مصباح نسبت به تندروی-یعنی مخالف با جبهه متحد و وحدت مد نظر جامعه روحانیت- و عاقبت آن هشدار داده بود. از ادبیات بی ادبانه مطلب عصبانی بودم و داشتم توی مسیر حرکت میکردم که" آقای م" از ادوار بسیج دانشگاه تهران و فعالین ستادی جبهه متحد را دیدم و گلایه کردم که این چه تیتر و چه مطلبی است علیه آقای مصباح!؟ او هم انتساب نشریه به ستاد را انکار کرد و با خونسردی گفت مال ما نیست، احتمالا بچههای کف میدان خودشان درآوردهاند. جملهاش که تمام شد یکدفعه یکی از دوستانش با بغلی پر از آن نشریه از راه رسید و گفت حاجی بریم؟ گفتم عه اینها مال شما و ستاده؟ گفت آره دیگه. لبخند تلخِ سنگینتر از صد ناسزا تحویل "آقای م" دادم و رفتم. او امروز نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی است.
انتخابات ریاست جمهوری سال نود و دو، دومین عرصه تقابل جبهه پایداری و جریان سنتی اصولگرایان بود. پس از کنار رفتن باقری لنکرانی، آیتالله مصباح و پایداری از جلیلی حمایت کردند و اصولگرایی سنتی از قالیباف.
نتیجه این شد که حسن روحانی با هجده میلیون، رای آورد و قالیباف شش میلیون و جلیلی چهار میلیون رای آوردند.
اصولگرایان مقصر شکست را جلیلی و حامی اصلی اش میدانستند. همان موقع یکی از فعالین رسانهای آنها در گوگل پلاسش آیتالله مصباح را به عنوان مقصر این شکست لعن کرد. اقدام زشتش با واکنش شدید همه روبرو شد و او مجبور به حذف و عذرخواهی شد. مدتی پس از انتخابات ، برای تولیدمحتوای تاریخی وارد سایت خامنهای.آی آر شدم. دیدم همان آقای لعن کننده آنجا است و قرار است نشریهای به نام "خط حزبالله" راه بیندازد تا در هیاهوی دولت روحانی، به امت حزبالله "خط" بدهد! کار را راه انداخت و چندسال بعد با تغییر تیم خبرگزاری فارس، جزو مدیران ارشد آنجا شد.
این دو خاطره، مشت نمونه خروار بود. از سال نود به بعد که آیتالله مصباح به مخالفت علنی و صریح با اصولگرایی غیرگفتمانی و قبیلهگرایانه آقایان پرداخت، سیبل شد و کینهاش را به دل گرفتند. برخی بولتن و تحلیلهای شبه امنیتی حتی وقیحانه مدعی بودند او میخواهد رهبری را تضعیف کند وخودش جای ایشان را بگیرد! در کف میدان رسانه هم قلم بدستانشان مک رر میگفتند او "مطهری زمان" است، یعنی باید برود با شبهات منحرفین مقابله کند و بیخود وارد سیاست شده و تا توانستند هم روی صحنه و هم پشت پرده علیهش فعالیت کردند. اما نماز غریبانه آقا بر پیکرش در سحرگاه روزهای کرونایی و تمجید کم نظیر از او در پیام تسلیتشان، خیلی چیزها را روشن کرد. نشریه خط حزبالله هم برایش تیتر زد "حکیم انقلابی و پارسا"، اما آن آقای لعن کننده توفیق این تیتر را نداشت، چون در خبرگزاری فارس بود.
اینها علت این موضع ضعیف و لایت اصولگرایان در برابر توهینهای حسین قدیانی به آیتالله مصباح است. خیلی هایشان که درباره زمین و زمان موضع میگیرند خود را به ندیدن زدند و برخی دیگر زیر فشار مطالبه، یک موضع دو خطی مختصر گرفتند و تمام.آنها که سال نود "نقد سیاست آقای مهدوی کنی" را توهین به روحانیت معرفی کردند و برایش سوگوار شدند،. حالا در برابر فحاشی و هتاکی هم قبیله ای خودشان به آیتالله مصباح سکوت کردند. این یعنی مبنای تقوا، سیاست و جناح است! یعنی دینداری باندی! اعضای جبهه پایداری هم که روزگاری همه هویتشان آیتالله مصباح بود ترجیح دادند سرگرم سفرهی غنیمت دولت منتخب باشند و به روی مبارک نیاورند!
منبع https://www.yektapress.com/000AvI
جناب آقای حاج حسین شریعتمداری، جناب آقای حاج محمدحسین صفارهرندی؛ حتما مستحضرید که غائله حرمتشکنی مرحوم علامه آیتالله مصباح یزدی(ره) پس از پیامها و توصیههای مستقیم و غیرمستقیم شما متوقف نشده و ادامه دارد.
گروه سیاسی-رجانیوز: جناب آقای حاج حسین شریعتمداری، جناب آقای حاج محمدحسین صفارهرندی سلام علیکم.
حتما مستحضرید که غائله حرمتشکنی مرحوم علامه آیتالله مصباح یزدی(ره) پس از پیامها و توصیههای مستقیم و غیرمستقیم شما متوقف نشده و ادامه دارد.
شاید برای برخی قابل پیشبینی نبود اما از روز اول مشخص بود که این ماجرا، صرفا یک اتفاق نبوده است و به همین دلیل با دو پیام و یادداشت متوقف نخواهد شد.
راستش را بخواهید در فضای مجازی و تمام گروههای دورهمی بچههای انقلابی، به شما دو بزرگوار نقد میکنند که حالا باید پاسخگوی رفتار این شخص باشید. من اما از عمق دل شما را بری از این اتفاقات میدانم و از قضا معتقدم که هیچ یک از بزرگان انقلابی نباید خرج چنین رفتار متعفنی شوند.
حاج حسین شریعتمداری در پیامی که برای آن بنده خدا نوشته بودند؛ آورده بودند که قصد تماس داشتهاند و راه تماس بسته بوده. حتما همینطور است و کسی که بخواهد آن چنان حرمت شکنی کبیرهای انجام دهد، خط موبایلش را باز نمیگذارد که گاه و بیگاه توصیه بشنود. اما حاج حسین! من معتقدم که خط دیگری هست که همواره فعال است، خطی که وقتی شما و دیگران دسترسی ندارید، در هر زمان و مکانی دسترسیاش برقرار است و فرمان صادر میکند.
این همان خطی است که عادت کرده بود با تماس و پیامک، کاندیدا بیاورد و ببرد، لیست انتخاباتی ببندد، هر که را خواست احضار کند و هر که را خواست آزاد کند، با هر کجا خواست تماس بگیرد و بدون تشریفات قراردادهایی ببندد که حجم فسادش آن قدر گسترده است که برق از سر بابک زنجانی هم پرانده!
سروران بزرگوار! خط اصلی آن خط است نه خط شما. خط اصلی آن خطی است که دنبال تحریف طرح ولایت و تبدیل آن به میتینگ سیاسی بود و شفاهی و مکتوب از رهبری سیلی خورد. خط اصلی خطی است که به دیگران میگوید «مصباح با ریش تیغ میزند» و خودش هنوز پاسخی برای دلارهای نفتی و پولهای سرقتی از حاج قاسم نداده است. خطی است که فقط در یک پرونده هفتصد ساختمان در کشور از آن پس گرفته شده و هنوز هم چیزهایی هست که باید پس بدهد.
خط اصلی خطی است که با آمدن رئیسی بازار خودش را خراب میبیند و در هماهنگی رئیسی و اژهای و قالیباف خودش را حذف شده میبیند. هر چه با ترسفروشی از فتنهگران و اصلاحطلبان و اعتدالیون به جیب زده بود امروز بر باد رفته و دایره نفوذش را تنگ و تنگتر میبیند. دکانهایی که با توجیه دولت ناهمسو برای له کردن حزبالله مستقل باز کرده بود را هم باید کمکم ببندد. خطی که عدالتخواهی را هم تحت مدیریت خودش میخواست و هر کس در عدالتخواهی خط دیگری گرفت را زیر فشار گذاشت.
معالاسف؛ تا وقتی این خط فعال است، خط شما بسته است.
جسارت بنده را ببخشید که بینام خطاب به بزرگان نوشتم، بگذارید به حساب ترس از آبرو و فحشهای پدر و مادری که قرار بود از سوی آن شخص نصیبمان شود.
منبع http://rajanews.com/node/349316
چقدر سادهاند آنها که گمان میکنند یکی صرفاً از روی بی اطلاعی و هیجانات جوانی، فحش ناموسی و لعن و نفرین به علامه ای بلندمقام روانه داشته و میشود با او بنشینیم گفتوگو کنیم یا نصیحتش کنیم که سر به راه شود. چقدر ساده اند آنها که نمیدانند سیاست ورزی در ایران پُر است از پشتپرده های مگو.
چقدر سادهاند آنها که گمان میکنند یکی صرفاً از روی بیاطلاعی و هیجانات جوانی، فحش ناموسی و لعن و نفرین به علامه ای بلندمقام روانه داشته و میشود با او بنشینیم گفتوگو کنیم یا نصیحتش کنیم که سر به راه شود. چقدر سادهاند آنها که نمیدانند سیاست ورزی در ایران پُر است از پشتپرده های مگو.
اصلا بد نشد؛ خیلی هم خوب شد. بگذارید قدیانی بیشتر بنویسد. فحش بده حسین جان! به ناموس همهمان فحش بده. تو فرزند شهیدی و حق داری فحش بدهی. اصلا تو و امثال تو حق دارید ماهها و سالها هر چه میخواهید فحش بدهید. چرا باید این همه وقت کسی به تو گیر بدهد؟ چرا باید از کار بیکار شوی؟ اتفاقاً تو را میفرستند مسافرت های خوب! این انقلابیون مستقلند که به بهانه های واهی از همه جا اخراج میشوند. نورچشمی ها که نورچشمی هستند! آنها اصلا آمده اند تا فحش بدهند. آمده اند تا به اسم مقابله با تکفیر، تکفیر کنند. بیشتر فحش بده تا همه بفهمند در این کشور چه خبر است و خط و خطوط سیاسی و مهندسی ها به کجا می رسد. فحش بده تا پرده های نفاق و دروغ و تصنع و تزویر و ریا برافتد. ببین چقدر با تو لطیف برخورد می کنند. ببین چقدر تو عزیزی! اصلا انقلاب مال توست. مملکت مال توست. چرا قهر میکنی و بیشتر نمی نویسی؟ ما به تو نیاز داریم حسین جان؛ البته اگر زنده بمانی. من از تمام اهالی مؤسسه امام خمینی صریحا تقاضا میکنم مسئولیت حفاظت از جان تو را به عهده بگیرند.
می خواهم ببینم این مملکت دقیقاً کجایش قانون دارد. یادش بخیر زمانی که در قوه قضائیه به بهانه انتقاد از احضار شدن تو احضار شدم و برایم پرونده تشکیل شد. حرفی نزده بودم. یادم هست اما چگونه تلاش ها برای پیگیری دوباره پرونده در سال های بعد هم ادامه داشت. یادم هست حتی کاغذ کافی برای نوشتن دفاعیاتم به من نمی دادند. یادم هست چگونه در قوه آملی به من نیشخند میزدند. اکنون تو اما هر چه فحش دوست داری به هر کس که میخواهی می دهی و مرگ بر جمهوری اسلامی هم سر میدهی. ببین چقدر در جمهوری اسلامی ما آزادیم؛ کاملا مثل هم.
یادش بخیر. در انتخابات مجلس نهم جزوه ای نوشتم با عنوان "استقامت در منطقه ممنوعه" در حمایت از جبهه پایداری. مدعیان اصولگرایی و مروّجان اخلاق چه ها که نکردند که وای به مقام شامخ آیت الله مهدوی کنی توهین شد. یک نقد ساده و منطقی بود فقط. در نماز جمعه نشریه پخش کردند تا عاقبت تندروی را به ما گوشزد کنند. حالا تو فحش می دهی، فحش ناموسی می دهی، لعنت میکنی، تُف میاندازی. ما نقد کنیم، می شویم تندرو. تو لعن کنی می شوی عزیز دل!
بیشتر بنویس حسین جان تا همه بفهمند در کشور چه خبر است و چگونه دست هایی درصدد راه انداختن نوعی دیکتاتوری در کشورند که عدالتخواهی مستقل را له کنند. تاریخ قضاوت خواهد کرد که چطور بی دلیل انقلابیون مستقل را از اینجا و آنجا حذف کردند و چطور با دلیل تو را به اینجا و آنجا بردند. تو اتفاقاً سند حقانیت مایی. از این به بعد دوست داری کدام کشور مسافرت بروی؟ بگو عزیزم! پست جدیدی که می خواهی کجاست؟ نگفته اند دیگر چه کسانی قرار است از سپهر سیاسی کشور حذف شوند؟ برنامه بعدی ات چیست؟ هنوز ابلاغ نشده؟
راستی نگفته اند چقدر دیگر باید کجدار و مریض به آیت الله مصباح یزدی و دار و دسته اش فحش دهی تا دیگر اثری از آنها باقی نماند؟ یکبند که نمی شود. کمی معذرتخواهی کن و البته یادت نرود که میان معذرتخواهی ات هم فحش بدهی؛ بعد دو روز بعد دوباره فقط فحش بده! مملکت مال تو و بابای تو و آقابالاسرهای توست. آنها باشرافتند و همیشه به تو کار می دهند.
منبع http://rajanews.com/node/349317
میثم رمضانعلی: داستان قدیانی، داستان دیروز و امروز نیست. بیش از ده سال است باد شده است. از همان ده یازده سال پیش، برجستههای کوتهاندیشِ حاکمیت، به خاطر هیجان چهار تا لیچار بار کردنش به اصلاحطلبان، چشم روی فحاشیهایش بستند و هر نقدی را حسودی خواندند. کرور کرور پول بیتالمال خرجش شد تا همینجا. فکر میکنید قدیانی یک استثناست؟ نه! همالان هم بابت هر چه لاتتر بودن و فحاشبودن و تندخوتر بودن هزینه میشود و اسم بیادبی و توهین و دریدگیهای باقی را، غیرت انقلابی میگذارند و خرجشان میکنند. بنیان، غلط است. دیروز و امروز و قدیانی و دیگران ندارد. همانوقت، خصوصی و با واسطه تذکر دادیم. گفتند باید بگذریم که زمانه جنگیم و به او نیاز داریم. مثل منافقین بودند: هدف وسیله را توجیه میکند. در وبلاگ نوشتم و نوشتیم. کمپین اخلاق رسانه راه افتاد و کلی نوشتند. گوشی بدهکار نبود. هم برای او هورا کشیدند، هم برای فحاشیهای روضهخوانها
محمد پدرام: عذرخواهی خوبه اما ننگ این حرمتشکنی زشتی که اتفاق افتاد رو اصلاح نمیکنه. اگر به ما و خانوادهی ما توهین شد، مجازیم علما و بزرگان را لعن کنیم و به قبور مطهرشان که مؤمنان و زائران از آن تبرک میجویند، تف نثار کنیم؟! ادب که هیچ، شعور سیاسی که هیچ، قدیانی معرفت و مردانگی را هم باخت!
محمدرضا شهبازی: قدیانی هنوز دارد توهین میکند. بیشرمانهتر و وقیحانهتر. بزرگترهایش نه موضع میگیرند و نه افسارش را میکشند.
نمیتوانند؟
نمیخواهند! تازه اگر خودشان آمر نباشند! فکر میکنید همه چیز به دیوانگی و رددادگی قدیانی مربوط است؟
کسی که قبلا و علنا آیت الله مصباح را لعن کرده بود رفت و سردببر خط حزب الله شد! این جریان کینهشان از آیت الله مصباح اگر بیشتر از دوم خردادیهای زخم خورده از بصیرت و شجاعت او نباشد، کمتر نیست. چنان با رویای حاکمیت یکدست بدمستی میکنند که نه تنها از گفتن این عبارت و نگاه ابایی ندارند، که دیگر موی دماغ شدن چهار نفر جوان پابرهنه که غلام حلقه به گوش اصولگراها و پدرخواندهها نیستند را هم نمیتوانند تحمل کنند و الان را بهترین زمان برای حذف همیشگی اینها میدانند. پردهدری و وقاحت نسبت به آیت الله مصباح از سوی دیوانه نامتعادلی مثل قدیانی در همین راستاست. اما خواهید دید که خدا چطور در دفاع از عالم مخلصش غیرت به خرج میدهد و مکر شما تمامیتخواهان پلشت را به خودتان برمیگرداند.
محمدصالح مفتاح: از سالها پیش نوشته بودم از ادبیات افراد هتاک دفاع نکنید. روزی که حسین قدیانی گفته بود از آوینی برترم، گفتیم بزرگش نکنید. وقتی به بنده تهمت حراملقمگی و حرامزادگی داد، اعتراض کردیم. گفتید مدارا کنید. امروز باید به خاطر اهانتش به آیتالله مصباح شرمنده شوید. تحویل بگیرید!
عباس کلاهدوز: آقایانی که از حسین قدیانی نویسنده هتاک بیادب و لجن نویس نسبت به علامه ذالفنون مرحوم مصباح یزدی با سکوتتون و دفاع از مطالب گذشتهاش در پستوهایتان دارید ازش حمایت میکنید، به والله در گناه او مباشرت دارید.
داود مدرسییان: اهانت وقیحانه حسین قدیانی به ساحت مقدس مرحوم علامه مصباح یزدی(ره) کم ازاهانت روزنامههای اصلاحطلب دردهه ۷۰ به یارقدیمی و با وفای امام ورهبری ندارد! انتظاراست حضرات اصولگرا،آقایان قالیباف،صفارهرندی و شریعتمداری و سایرین این اهانتها را محکوم کنند.حوزههای علمیه نباید سکوت کنند.
ما دانشجویان وامدار علامه مصباح یزدی هستیم/ این بیحرمتی نابخشودنی و موضعگیریهای منفعلانه را به شدت محکوم میکنیم/ امروز سوگوار زبان گویای حقیقتیم که به موقع برای احقاق حق از نیام بیرون نیامد/ عملکرد خواص در این بزنگاه تاریخ در اذهان عمومی ثبت خواهد شد
زمانی که با انتشار کاریکاتوری توهین به علامه علناً مطرح شد، آیت الله مشکینی و علما در اعتراض به این اقدام تحصن کردند. کجاست فریاد رسای مشکینیوار اصحاب حوزه؟ زبان و قلمهایی که امروز عمار ولایت را نشانه رفتهاند بیشک فردا روز پا را فراتر میگذارند.
گروه سیاسی-رجانیوز: در پی اهانتهای مکرر به مقام والای مرحوم علامه مصباح یزدی بیست و یک دفتر جامعه اسلامی دانشجویان از سراسر کشور به این هتک حرمت واکنش نشان دادند.
متن کامل این بیانیه بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
«إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنوا ۗ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوّانٍ کَفورٍ»
متاسفانه در روزهای اخیر شاهد حرمت شکنی و پرده دری نسبت به ساحت مجاهد حکیم علامه مصباح یزدی رحمت الله علیه بودیم. شخصیت عظیمی که رهبر معظم انقلاب در شرایط کرونایی کشور شخصا بر پیکرشان نمازی به آن پرمعنایی خواندند؛ تعبیرات معظم له در خصوص جایگاه رفیع حضرت علامه و پیام تسلیت ایشان که حاوی نکات بسیار مهمی در خصوص این شخصیت عزیز و عظیم است، هر انسان ولایت مداری را متوجه جایگاه بینظیر این عالم ربانی میکند.
امروز ساحت عالمی را حرمت دریدهاند که ولی امر زمان در توصیفش وی را دارای زبان گویا در اظهار حق و پای با استقامت در صراط مستقیم معرفی کرده و ایشان را از وجودهای مغتنم زمان و منبع فکر و اندیشهی بی غل و غش معارف اسلامی میدانند؛ مردی که آیت الله شیخ عیسی قاسم دربارهی شان فرمودند: «دین اسلام دارای مردان و ستونهای بزرگی است که آیت الله مصباح از جمله آنها است.
مگر میشود تعابیر به کار رفته دربارهی علامه مصباح از مقام معظم رهبری را نادیده گرفت؟
برای آنهایی که شاید این توصیفات را ندانند ذکر این نکته لازم است که امام خامنهای ایشان را فیلسوف، متفکر برجسته، مدیر شایسته، فقیه و "عقبهی تئوریک نظام" میدانند و بیان میکنند که حضور انقلابی ایشان در همهی میدانهایی که احساس نیاز به حضور ایشان میشد، حقا و انصافا کم نظیر است. هیچگاه نماز غریبانه ولی فقیهمان بر پیکر یار و همرزم قدیم خویش یادمان نمیرود. امامی که هم در لحظه حضور و هم پس از عروج حضرت علامه، همواره صفات کم نظیری را در خصوص ایشان به کار بردند.
حرف رسا و منطق و استدلال مستحکم هر جا بود، دشمنان و فریفتگان آنجا را هدف قرار دادند. این که حتی بعد از رحلت ایشان هم هنوز شاهد عصبانیت برخی افراد از مواضع و فعالیتهای علامه هستیم، نشان دهنده راه درست و اقدام اثر گذاری است که ایشان در زمان حیاتشان آن را شروع کردند و به حول و قوهی الهی این راه توسط یاران و شاگردان ایشان با قوت هرچه بیشتر ادامه پیدا خواهد کرد.
دلمان رنجیده از اصحاب رسانه که چرا با کوتاهی خود در معرفی جایگاه این عالم فرزانه در فراهم کردن فضای بیاحترامی به ایشان سهیم شدند و توهین به مطهری زمان، که انقلاب و نظام، وامدار مجاهدتهای علمی بیبدیل ایشان است را نادیده گرفته و دم عدالت خواهی سر نمیدهند؟ زمانی که با انتشار کاریکاتوری توهین به علامه علناً مطرح شد، آیت الله مشکینی و جمعی دیگر از علما در اعتراض به این اقدام تحصن کردند. کجاست فریاد رسای مشکینیوار اصحاب حوزه؟ زبان و قلمهایی که امروز عمار ولایت را نشانه رفتهاند بیشک فردا روز نیز پا را فراتر میگذارند. حسین بن علیها زمانی به مسلخ عاشورا خواهند رفت که خواص به موقع شمشیر نکشند. دفاع از علامه، دفاع از تفکر ناب اسلامی است و هتک حرمت تفکر، مواضع و شخصیت ایشان بیاحترامی به شأن اسلام و مسلمین است.
امروز سوگوار زبان گویای حقیقتیم که به موقع برای احقاق حقی از نیام بیرون نیامده است. امروز عملکرد همسنگران این عالم وارسته و خواص جامعه زیر ذرهبین اصحاب دانشجویی است و انفعال ایشان در تشخیص حق و باطل در این بزنگاه تاریخ در اذهان عمومی ثبت خواهد شد.
لذا جریان دانشجویی با اعلام اعتراض خود، این بیحرمتی نابخشودنی و موضعگیری منفعلانه را به شدت محکوم میکند و در برابر اهانت به ذوشهادتین انقلاب سکوت نکرده و بر مبنای بیانات مقام معظم رهبری، خود را وامدار این عالم بزرگ میداند.
و من الله التوفیق
جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران
جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه اصفهان و علوم پزشکی
جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی اصفهان
جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه خواجه نصیر
جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه ملایر
جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعت نفت
جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه الزهرا (س)
جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه شهرکرد
جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه یزد
جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه باهنر کرمان
جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه بوعلی همدان
جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه لرستان
جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه آزاد خمینی شهر
جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه آزاد همدان
جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه فرهنگیان پردیس شهید مقصودی همدان
جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی بیرجند
جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی بیرجند
جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی قم
جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه آزاد قم
جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه سیستان و بلوچستان
جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه ولیعصر (عج) رفسنجان
منبع http://rajanews.com/node/349323
امام علی علیه السلام: میان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نیست. باطل این است که بگویی: شنیدم و حق این است که بگویی: دیدم. ( نهج البلاغه)
1. علامه مصباح یزدی با این همه تاکید و نوشته نسبت به اهمیت فعالیت انتخاباتی، دعوت به معرفی اصلح و جایگاه رأی مردم را مخالف جمهوریت و رأی مردم میخواند!!
2. با وجود اسناد مبارزات سیاسی علامه مصباح یزدی در سایت مرکز اسناد و حتی خاطرات برخی مخالفین ایشان! و با وجود تصاویر و خاطرات حضور علامه در جبهه، ایشان را بعنوان ساکتین دوران امام خمینی ره معرفی میکند!!
امام خمینی ره: آقای مصباح ذوالشهادتین است.
3. گروهها و افرادی تحت عنوان اصولگرا فعالیت سیاسی دارند. هر که را در موضوعی تندروی کند به علامه مصباح یزدی، موسسه امام خمینی ره و جبهه پایداری نسبت میدهد ولو هیچ ارتباطی با اینها نداشته باشند!
چه بسیار افرادی که بخاطر علاقه به رهبر معظم انقلاب به گونه ای عمل کردند که آن عملکرد را مقام معظم رهبری قبول نداشتند.
4. علامه مصباح یزدی که یک فیلسوف هستند را هم پیاله مخالفین فلسفه! که امام خمینی ره را بخاطر فلسفه تکفیر میکردند، میخواند!!
5. بودجه موسسه ی آموزشی پژوهشی که در رشتههای مختلف علوم انسانی زیر نظر وزارت علوم دانشجو میپذیرد و نسبت به دانشکده های مشابه کمترین بودجه برای آن مصوب میشود! و دولت هیچوقت همین بودجه مصوب را پرداخت نمیکند را، بخاطر انتقاد از برخی سلایق موجود در این موسسه تخریب میکند!
در آخر برای اینکه این را تهدید تلقی نکنید!! به خودم و همه بزرگواران تذکر میدهم مراقب آخرتمان باشیم...
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقولوا قَولًا سَدیدًا (سوره مبارکه أحزاب آیه ۷۰)
ای کسانی که ایمان آوردهاید! تقوای الهی پیشه کنید و سخن حق بگویید...
این نوشتار را کسی مینویسد که خود را در روزنامهنگاری - به افتخار- شاگردی کوچک پای قلم و اندیشه شما میداند؛ شاگردی از راه دور. کسی که از نوجوانی دوست داشت «حسین شریعتمداری» شود و یک یادداشت او را در کیهان برای خواندن از دست نداد. شما مرا جز به نامم و یادداشتهایم و دیداری کوتاه و عمومی در موسسه کیهان که اول بار و تنها بار به چهره، کبری آسوپار را دیدید و نسبت به او ابراز لطف کردید، نمیشناسید؛ اما در صفحه توییتر من، این توییت بسیار پر بازدید، و مدتهایی مدید توییت پین شدهی صفحهام بوده و بابت آن همپای لایکها و تمجیدها، ناسزا هم کم نشنیدهام:
به گزارش بولتن نیوز، «علاقهام به روزنامهنگاری سیاسی از سرمقالههای او بود. میخواستم حسین شریعتمداری بشوم! پارسال در جلسهای تا متوجهم شد: "خانم آسوپار؟ استفاده میکنیم از مطالبشون، خیلی خوب مینویسن، امید ما به امثال ایشونه..." من پرواز میکردم. وقتی گفت به ما یادداشت بدهید، از آسمان هم رد شدم!»
چرا این شرح احساس خودم را نسبت به شما مینویسم؟ تا بدانید این وجیزه، با همهی گلایهها و انتقادات از حسین شریعتمداری، از سوی یکی از علاقهمندان شما نوشته شده است و اصلاً اگر این ارادت نبود، بعید بود نوشتهای نگاشته شود. از سویی شرح ارادت دادم که اگر تندی قلمم و صراحت کلامم شما را آزرد، پای جسارت این شاگرد نگذارید. چه میشود کرد، در صراحت هم سعی کردم شاگرد خوبی برای شمای خوب باشم!
در نوشتهتان برای آن روزنامهنگار هتاک به آیتالله مصباح یزدی که استاد اساتید ماست، او را «صمیمانه» با نام کوچک و با وصف «عزیز» خطاب کردهاید؛ از ارادتتان به او نوشتهاید و اینکه قلمش را پشتیبان شهدا میدانستید؛ باز شاکرم حداقل اینجا از فعل ماضی بهره بردهاید و نوشتهاید «میدانستم» و نه «میدانم»؛ جناب صفارهرندی گرامی که بعد از یک هفته و خوابیدن غائله، تازه به میدان آمدند و هنوز هم بجای محکومیت هتک حرمت علامه، خاطره نگاری میکنند تا «فحش درمانی» نورچشمیشان را تئوریزه کنند، آن هم با خرج کردن از خود علامه! اما بیشتر شکرم از نعمت قدسی علامه مصباح برای ماست که حتی پس از رفتنش از این دنیا هم بانی برکت است و حداقل از پی ناسزاگویی به حضرت ایشان، سرانجام پس از بیش از یک دهه بی اخلاقی و بی ادبیهای مکرر آن عزیز شما و آویختن هربارهاش به ولایت، صدای هتاکیهایش به گوش شما هم رسید و با حجم بالایی از قربان صدقه! یک تذکری از مربیان خود گرفت.
شما نشنیدید و نبودید وقتی با هر انتقادی، کلاس نطفه شناسی و لقمه شناسی آن عزیزتان به راه میافتاد و انقلابی و غیرانقلابی را از تیغ هتاکیاش میگذراند. شما درد خرج کردن او از رهبری حتی برای اعتراض به تبلیغات گوشه وبلاگش را نکشیدید. شما روی دلتان داغ نخورده که آن عزیزتان، پدر و مادرتان را هتک حرمت کند؛ شما ندیدید که او بجای سپر ولایت و شهدا بودن، ولایت و شهدا را سپر خود کرد. شما تیغهایی را که از سر شذوذات رفتاری و قلمی او بر انقلاب و شهدا و ولایت خورد، ندیدید. شما ندیدید که چنان عجب و غرور او را گرفت که خودش را با آقا سید مرتضای آوینی قیاس کرد!
بله، استاد گرانقدرم! شما شوخی و تکههای جنسی در یادداشتهای مطبوعاتی او را ندیدید؛ هجوهایش را ندیدید؛ تمسخر جملات آقا و امام را در ادبیاتش ندیدید؛ نوشتنش در روزنامه اصلاحطلب علیه جریان انقلابی را ندیدید؛ فحاشیاش به دولت اصلاحطلب را ندیدید و حتی وقتی با شکایت دولت دوازدهم در قوه قضائیه محکوم شد، ندیدید خواص جبهه رسانهای انقلاب شروع به حمایت از اویی کردند که بخاطر «فحاشی» محکوم شده بود. باید حتماً چند روز متوالی یکی از دانشمندان دینیمان را هتک میکرد تا سرانجام صدای دریدگی کلامش به شما هم برسد؟! تأسفم هم از این روست که حتی بیراه گوییاش به آیتالله مصباح هم اول بار نبود و سال ۹۲ به درخواست دوستانی از ستاد انتخاباتی دکتر قالیباف از بنده، خود من با او تماس گرفتم که اجازه دهید حرمتها حفظ شود و پای بزرگان را به دعوای پس از شکست در انتخابات نکشانیم و او هم پذیرفت. اما حضرتتان طوری نوشتهاید گویی اتفاق جدیدی رخ داده و آن عزیز مودبتان! ناگاه عنان از کف داده و لاجرم کمی! هم اختیار ادب از دستش خارج شده است دیگر! نه آقای شریعتمداری عزیز! کسی که زبانی را بلد نباشد، عصبانی هم که شود، آن زبان را نمیتواند همچون بلبل بر زبان بیاورد. چند نفر را بیاوریم که خود و خانوادههایشان مورد فحاشی و هتک حرمت او قرار گرفته و به احترام جبهه انقلاب سکوت کردند، ولی حق آن بوده که همچون دولت راهی دادسرای فرهنگ و رسانه شوند و از او شکایت قانونی کنند؛ و شما ندیدید و نشناختید؟
مشکل ما او نیست؛ مگر مثل او نبودهاند؟ از محمد نوریزاد که در کیهان شما «امام خامنهای» خرج میکرد و خرج زندگی درمیآورد تا اکبر گنجی اصلاحطلبان که تفسیر عاشورا مینوشت و بعد در ایستادن مقابل جمهوری اسلامی، همراه فلان زن خواننده لوسآنجلسی شد. نه ریزش کم داشتهایم و نه رویش؛ انتقاد ما اکنون به او نیست، مراحل متعدد امر به معروف و نهی از منکر را در مورد او، در سالهای بسیار و البته در غیاب شما بزرگترها و مربیان گذراندهایم و دیگر او برایمان محلی از اعراب ندارد؛ انتقادمان به شماست که تاکنون کجا بودید عزیز گرامی؟ اگر به نوشتهای خصوصی از شما، موج فحاشی متوقف میشود، وقتی عالم و آدم خطاب هتاکیهای او بودند، کجا بودید؟ مشکل فقط دیر رسیدن است؟ نه؛ البته دیر رسیدن هم بهتر از نرسیدن آقای صفارهرندی است که گویی بجای ذنب هتاک، نگران گناهان علامه مصباح است که با «فحش درمانی» جبران شود و حتی پس از مرگ هم باعث تهذیب علامه گردد! اما مشکل فقط دیر رسیدن نیست؛ مشکل آن است که در این بزرگ کردن آدمهای بی صلاحیت و الگو کردن او برای هزاران نوجوان انقلابی که چون کودکانی معصوم چشم به قلم و کلام شما و دیگر بزرگان رسانهای جبهه انقلاب دارند، نقش داشتهاید. شما بزرگان به جوانان این جبهه عملاً آموختید که با فحاشی و هتاکی میشود بزرگ شد و این مسیری روشن برای شهرت و برای انقلابی بودن است. حتی نیاز به مطالعه و نقد علمی نیست؛ چه آنکه مطبوعات اصولگرا و انقلابی هستند که ادبینویس را جای تحلیلگر سیاسی به مخاطب جوان و نوجوان قالب کنند. فقط یادتان باشد از «حضرت ماه» بگویید؛ حالا بیانات صریح رهبر را هم لگدکوب کردید، اشکالی ندارد! بدیهیست این اعتقاد بزرگان جبهه رسانهای انقلاب نیست، اما در عمل آنچه نشان میدهند، چنین است. یک ادبی نویس را تحلیلگر جا زدید، بعد هم از نبود عقل تحلیلی در او و اینکه متوجه اشتباهش نیست، حیرت میکنید! آنقدر او را بزرگ کردید، باور کردید جز فحاشی، مدل دیگری از مواجه با نظرات یک عالم دینی را هم بلد است؟
حالا یکبار دیگر نوشتهتان را برای آن هتاک بخوانید، دعوت به توبهاش کردید؛ انشاءالله توفیق توبه برای همهمان باشد، من بیش از همهی 85 میلیون نفر ایرانی به آن محتاجم؛ ولی این جسارت را بر بنده ببخشایید که شما و جناب صفارهرندی و سایر بادکنندگان این بادکنک را بر سکوت، بر دفاع، بر نبودن، بر دیر رسیدن، بر ندیدن و بر الگوسازی نادرست دعوت به توبه کنم. نه فقط در آن همه حرمت شکنیها، بلکه در آبرویی که هر بار و با هر موج فحاشی، او از جبهه انقلاب برد و دلهایی که شکست، شریک هستید. ندیدید چطور با تکرار توهین آن کاریکاتوریست فراری به آیتالله مصباح و همه توهینهای دوران اصلاحات و بلکه بسیار بیشتر، (تئوریسین خشونت، اسلام لجنی، فحاشی به قبر ایشان، تیغ زدن مردم با ریش و ...) مضحکهی ضدانقلابمان کرد؟ ندیدید چطور قبح حرمت شکنی از عالم دینی و حتی توهین به مزار او را شکست؟ این قبح شکنی با عزیزم گفتنها حل میشود؟! کیست که نداند هر کسی دیگر از هر جناحی جای این عزیزکرده کیهان و وطنامروز و جوان بود، اکنون یا باید از ایران میگریخت یا در بازداشت بود. شما ندیدید که پس از این الگوسازیها، ما در توییتر یا در جلسات و کلاسها با جوانان علاقهمند به نویسندگی مطبوعاتی، چقدر باید تلاش کنیم تا جا بیندازیم که جوان ولایتمدار باید تابلوی ادب باشد.
از سویی دیگر، پدرانه و مهربان، او را دعوت به توبه کردید، پس دلجویی از خیل عظیم جوانان عاشق مصباح عزیز و شاگردان موسسهای که تکفیری نامیده شد، چه میشود؟ شاید به آن هتاک باج داده میشود تا نوریزاد دیگری ساخته نشود، اما فکر نمیکنید همپای این محبت پدرانه به او، جماعتی عظیم را از جبهه انقلاب دلسرد میکنید؟ اعتبار حقیقی و حقوقی خود را در مقام تفقدی یک جانبه، برای چه حجمی از بی منطقی و بی اخلاقی دارید هزینه میکنید، اصرار دارید حسین شریعتمداری را برای جوانان حزباللهی نابود کنید؟ همه زخم بخوریم تا او زخم نخورد؟ او را حفظ کنید، جای کسی را تنگ نکرده، اما همپای این باج دادن، بغض اینسو را هم ببینید. درد و داغ اینسو را هم ببینید. ضربهای را هم که هر بار به حزباللهیها زده میشود، دریابید. شاید در خیل اینسو هم بچه شهید و بچه یتیمی باشد، شاید اینسو هم عاشقان ولایت باشند، گرچه بلد نباشند از بیت رهبری برای خود خانه بسازند یا بابت یک کاغذ دیواری مجازی برایشان از ولیفقیه تاییدیه بگیرند. مگر بچه شهید بودن و از ولایت نوشتن کافی نیست؟ ای داد، حواسم نبود؛ وصل بودن هم مهم است!
شما از «بزرگترهای» جبههی رسانهای انقلاب هستید و این بزرگتر بودن میطلبد که نگاهتان از رفقا و دوستان و به معنایی کلانتر و سیاسیتر، از «قبیله» فراتر رود.
او چون وصل به بزرگترهاست، اجازه هر حرکتی دارد، دیگران را اما حتی نمیشناسید! در غربت روزنامهنگاران غیر وصل به بزرگترها و جریانها همین بس که نه از نزدیک میشناسیدمان و نه برای انتشار همین نامه سرگشاده به حضرتعالی، جایی جز کانال تلگرامی شخصی و صفحه توییترم دارم و امید دارم با دست بدست شدن این وجیزه، به دست شما هم برسد. کسی نگران نباشد؛ ما الحمدلله آنقدری برای خود شأنیت قائل هستیم که تن به «فحش درمانی» ندهیم... إنشاءالله به دست جناب صفارهرندی هم برسد، به دست دیگران هم برسد، شاید گاهی تمایل پیدا کنند جز جلسات مکرر با مدیران رسانهای و دستور از بالا، بدنهی تحریریهی رسانههای انقلابی را هم ببینند، با آنها هم «گفتگوی دوستانه» داشته و شنونده هم باشند. شاید قبل از آنکه صدای افتادن تشت رسوایی یکی از نیروهایشان گوش فلک را کر کند، به گوش آنها برسد و مسیر فاجعه را ببندند.
راستی! از هتک حرمت علامه بگذریم؛ دیدید «مرگ بر جمهوری اسلامی» نوشت یا باز هم ندیدید؟
منبع https://www.bultannews.com/fa/news/731429
آیت الله مصباح یزدی آزاداندیشترین متفکر و فیلسوف در حیطه مسایل علمی بود/ اهانت و اشکالاتی که فریب خوردگان به ایشان وارد میکنند دروغی بیشتر نیست
در اخلاق همین بس که ایشان سالها شاگرد آیت الله العظمی بهجت بود و نماینده ایشان درحوزه علمیه به شمار میآمد. ایشان هر چه داشت در خدمت دفاع از اسلام و نظام و ولایت فقیه به میدان آورد.
گروه سیاسی-رجانیوز: حجت الاسلام سید محمود نبویان به هتک حرمت مقام عالی مرحوم علامه مصباح یزدی واکنش نشان داد که در ادامه در اختیار مخاطبین رجانیوز قرار داده شده است:
پیرامون مقامات اخلاقی آیت الله مصباح همین بس که سالها شاگرد آیت الله العظمی بهجت بود و نماینده ایشان درحوزه علمیه به شمار میآمد. ایشان هر چه داشت در خدمت دفاع از اسلام و نظام و ولایت فقیه به میدان آورد.
آیت الله مصباح یزدی یک فیلسوف بود بزرگ بود به طوری که دکتر سروش درکتاب خود عنوان میکند که " من با همه آماده مناظره هستم الا یک شخص و آن هم آیت الله مصباح است، چرا که ایشان قویترین فلسوف زنده درکشور است ".
آیت الله مصباح یزدی تفسیر، معارف قرآن و مسائل موضوعی اسلام را از ابتدا از دل قرآن مطرح کرده است و مفاهیم اعتباری را تبیین کرده اند که ریشه مفاهیم اعتباری در واقعیت کجا است تا بتواند مباحث اخلاقی را از اعتباری بودن نجات دهند که این امر از ابتکارت آیت الله مصباح است.
در اخلاق همین بس که ایشان سالها شاگرد آیت الله العظمی بهجت بود و نماینده ایشان درحوزه علمیه به شمار میآمد. ایشان هر چه داشت در خدمت دفاع از اسلام و نظام و ولایت فقیه به میدان آورد.
تمام دشمنیهای دشمنان چه دانسته و چه ندانسته برای این است که آیت الله مصباح در دفاع از نظام و ولایت فقیه و کشور جدی بودند و دشمنی این افراد با اصل نظام و ولایت فقیه است.
اگر برخی ندانسته به مقام ایشان اهانت میکنند، این افراد فریب خوردهاند؛ چرا که اشکالاتی که به ایشان وارد میکنند دروغی بیشتر نیست.
آیت الله مصباح یزدی آزاداندیشترین متفکر و فیلسوف در حیطه مسایل علمی بود. تمام دشمنان نظام و اسلام، روشنفکران غرب زده و معاندان نظام با ایشان دشمن هستند و این ویژگی منحصر به فرد آیت الله مصباح است.
منبع http://rajanews.com/node/349332
ثبات خود را مدیون اندیشه و قلم و بیان علامه مصباح میدانیم/ کاش سیاسیون و اطرافیان قلم به دست آنها به شخصیتهای تمدنی مانند علامه مصباح جناحی نگاه نکنند
بنده و دوستان هم دوره بنده، ثبات خود در این مسیر را مدیون اندیشه و قلم و بیان علامه مصباح میدانیم و با نگریستن به این قلمهای مسلح به گلولههای تهمت و توهین و کینه بر عاقبت خود میترسیم و از خداوند طلب عاقبت به خیری میکنیم.
گروه سیاسی-رجانیوز: امیرحسین قاضیزاده هاشمی نماینده مجلس شورای اسلامی در پی توهین به مرحوم علامه مصباح یزدی یادداشتی منتشر کرد که در آن آمده است:
یقینا سخن گفتن درباره فضایل علامه مصباح که نائب بر حق امام زمان(عج) حضرت امام خامنه ای او را مستجمع "علم، بصیرت به معنای حقیقی کلمه و صفای باطن میداند" مشکل است. همو که به گفته رهبر معظم انقلاب علامه طباطبایی و شهید مطهری زمان ما و عقبه تئوریک نظام است. کسی که رهبری خلاء او را خسارتی بزرگ برای مجلس وزین خبرگان میداند.
کاش سیاسیون و اطرافیان قلم به دست آنها متوجه بودند که به شخصیتهای تمدنی مانند علامه مصباح، حزبی و جناحی نگاه نکنند و اینگونه ناجوانمردانه آن عالم بزرگ جهان معاصر و نه فقط جهان اسلام را آماج تیرهای زهرآلود خود قرار نمیدادند.
بنده و دوستان هم دوره بنده، آنان که دل در گرو اسلام و انقلاب و آرمانهای نجاتبخش امام راحل دارند، ثبات خود در این مسیر را مدیون اندیشه و قلم و بیان چشمه جوشان علامه مصباح میدانیم و با نگریستن به این قلمهای مسلح به گلولههای تهمت و توهین و کینه بر عاقبت خود میترسیم و از خداوند طلب عاقبت به خیری میکنیم.
منبع http://rajanews.com/node/349328
توهین ها و کلمات سخیفی که طی روزهای گذشته از سوی حسین قدیانی نسبت به مرحوم آیت الله مصباح یزدی روانه شد و ظاهراً همچنان ادامه دارد ، پدیده قابل تأملی است.
قدیانی که خود را مرید مقام معظم رهبری وانمود می کند ـ علی رغم آنکه می داند مقام معظم رهبری چقدر از علامه مصباح و همچنین طرح ولایت حمایت کرده اند ـ بارها به علامه مصباح و شاگردان ایشان و طرح ولایت حمله و اهانت می کند.
به راستی چه شده که حسین قدیانی که در ماجرای فتنه 88 ، علیه فتنه گران قلم می زد ، هاشمی را علمدار فتنه می دانست ، به آمریکا و انگلیس و اذناب داخلی آنها می تاخت ، حالا کارش به جایی رسیده که شعار مرگ بر جمهوری اسلامی سر می دهد ، از هاشمی و منتظری حمایت می کند ، با امثال سعید حجاریان و مصطفی تاجزاده که آیت الله مصباح را تئوریسین خشونت می نامیدند ، هم صدا شده و با مسعود بهنود انگلیسی نرد عشق می بازد؟!
در عین حال به آیت الله علم الهدی ، آیت الله صدیقی ، سردار نقدی ، مسئولین موسسه امام خمینی قم ، حمید رسایی ، حسن عباسی ، سعید قاسمی ، رضا سراج ، عبدالله گنجی و بقیه نیروهای انقلابی حمله و توهین می کند.
ظاهراً نه نصیحت ها و نامه های امثال آقای حسین شریعتمداری در او اثر کرده و نه تذکرات دیگر نیروهای دلسوز انقلابی.
وی با گستاخی و وقاحت بیشتری همچنان به مسیر غلط و کجی که در پیش گرفته ادامه می دهد و هر کسی را هم که بخواهد او را از ادامه این مسیر خطا برحذر بدارد ، به زیر رگبار فحش و ناسزا می گیرد.
به نظر می رسد که مسئولین دستگاه قضایی باید به این موضوع ورود کرده و این ماجرا که بعید نیست به منظور مقدمه ای برای بحران سازی ضد انقلاب طراحی شده باشد را خنثی سازند.
منبع https://eitaa.com/KamranGhazanfari/574
پسرکی هتاک با پنهان شدن پشت اسم ولی فقیه به «مطهری زمان» توهین میکند
ما متأسفیم که قوه قضائیه ما نیز دچار برخورد دوگانه شده و چنین توهین و تهمت های مستمری که دل های مومنین را جریحهدار کرده است برای او موضوعیت ندارد. چند بار دیگر باید چنین توهین های شود تا مدعی العموم در این موضوع ورود کند؟
به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»، بسیج دانشجویی دانشگاه امام خمینی(ره) قزوین درباره توهین های اخیر گروهی به علامه مصباح بیانیه ای صادر کرد.
متن این بیانیه به شرح زیر است:
این روز ها توهین ها و جسارت های برخی انقلابی نمایان به علامه فقید و استاد بزرگوارمان، حضرت آیت الله مصباح یزدی، موجبات رنجش خاطر مومنین و معتقدین بسیاری را به بار آورده است. توهین های که هر یک از آنان اگر از زبان یک اصلاح طلب و یا دگر اندیش صادر میشد، به تنهایی دلیلی کافی برای محکومیت و برخورد قضایی با او محسوب میگردید!
اما حالا که عده ای با ریش و یقه بسته و پنهان شدن پشت اسم ولایت فقیه و اصول انقلاب به توهین به مطهری زمان میپردازند، شاهد رکود و بی موضعی دستگاه قضا هستیم! اینگونه بی تفاوتی ها چه توجیهی دارند؟ آن پسرک هتاک تعادل ندارد! از نظر روانی به قطع مشکلاتی دارد و یحتمل نیاز به درمان نیز هست. فلذا این شخص به خودی خود مورد توجه ما نیست.
آنچه که در این قضیه بسیار رخ مینماید این است که شوربختانه آنان که ادعای انقلابی گری دارند و از قضا خود باعث و بانی بزرگ شدن روان پریشان بوده اند، امروز در برابر هتاکی ها به کسی که به نص کلام رهبری جای خالی مطهری و طباطبائی را به تنهایی پر کرده است، سکوت پیشه کرده اند و ترجیح میدهند که حتی به اندازه یک واکنش توئیتری و اینستاگرامی هم از شرف تئوریک جبهه انقلاب دفاع نکنند!
آنچه مایه تأسف است این است که ما به پیروی از رهبری به مصباح عزیز لقب عقبه تئوریک نظام را میدادیم و حالا برای منافع حزبی و جناحی و صرفا بخاطر اینکه هتاک از خودمان است در برابر چنین جسارت هایی حتی یک کلام سخن نمیگوییم! شخصی که ادعا میکند فرزند شهید است، حال آنکه فرزند خوانده پدرخوانده های اصولگرایش است و بویی از مشی شهدایی نبرده است، امروزه فقط و فقط بخاطر خدمات حزبی و جناحی گذشته اش تقبیح نمیشود و گاه حتی شاهد تکریمش هم هستیم!
ما تاسف میخوریم که چنین نفاق عظیمی در بین قشر موسوم به انقلاب رخنه کرده که میتوانند بخاطر خودی بودن این هتاک، از شأن علامه فقیدمان چشم پوشی کنند. محمد تقی مصباح یزدی دریا بود، محمد تقی مصباح یزدی همواره در صراط حق بود، مصباح همواره حکیم و مجاهد بود، مصباح شیفته امام بود، مصباح همانی بود که ولی الامر تمام این صفات را به او داده بود! صفاتی که یکی از آنان به تنهایی کفایت میکند تا شخص را به درجه عالی ای در مرجعیت فکری و سیاسی برسانند.
اما امروزه به چنین دریایی و چنین حکیمی به راحتی هر چه تمام تر انواع توهین ها میشود و هیچ ککی از هیچ کسی نمیگزد.
ما متأسفیم که قوه قضائیه ما نیز دچار برخورد دوگانه شده و چنین توهین و تهمت های مستمری که دل های مومنین را جریحهدار کرده است برای او موضوعیت ندارد. چند بار دیگر باید چنین توهین های شود تا مدعی العموم در این موضوع ورود کند؟ چند روز دیگر باید شاهد فحش و لعنت به یار صدیق امام و رهبری باشیم؟
تا چند وقت دیگر لازم است که چنین اوضاع سرشار از لجن پراکنی ای را تحمل کنیم؟
از این شخص نامتعادل انتظار کوتاه آمدن نداریم، از پدرخوانده های سیاسی و اصولگرایش هم انتظار موضع گیری و اجبار او به سکوت نداریم چرا که به خوبی از نفاق این افراد آگاهیم! به خوبی میدانیم که اگر تعریفی هم از مصباح بکنند نه از سر صدق که از سر اجبار بوده! میدانیم که این افراد احتمالا چندان ناراضی از اوضاع فعلی نیستند و با فحاشی ها آنچنان هم مخالفتی ندارند، اما مگر ما دوستداران راه مصباح عضوی از عموم این جامعه نیستیم که مدعی العموم به انتظارات ما پاسخ نمیگوید؟ آیا ما از قوه قضائیه هم باید ناامید باشیم؟ آیا از قوه قضائیه هم باید خسته گردیم؟
دیگر چه کلامی باید از آن دهان آلوده صادر گردد که دلیل موجهی در برخورد قضائی و امنیتی با او باشد؟ این ظلمی که به افضل علمای انقلاب در این چند روزه شده است آیا هیچ پاسخ در خوری نمیطلبد؟ علمای محترم حوزه های علمیه کجا هستند؟ آیا به استادی فرزانه و یگانه در حوزه علمیه جسارت های پی در پی نمیشود؟ پس چه اتفاقی باید بیفتد که در این کشور رگ غیرتی بجنبد؟
ما دانشجویان بسیجی دانشگاه بینالمللی امام خمینی قزوین و دوستداران آن استاد فرزانه مرحوم در این مکتب، با محکومیت قطعی اهانت به ایشان و هر کدام از بزرگان این نظام اسلامی، از مسئولان امر خواستاریم که صدای ما را بشنوند و بعنوان خواسته ای عمومی و درخواستی اجتماعی به محاکمه مقصرین و مسئولین این امر بپردازند. این امر یقینا منجر به احساس عدالت در دوستداران علامه حکیممان خواهد شد.
منبع https://iusnews.ir/fa/news-details/401166
بحث تنها بر سر توهین به مصباح عزیز نیست ،بلکه درد از آنجاست که فردی به توهم پشتیبانی توسط برخی افراد و نهادها، سالهاست همه حرمتها را میشکند
کمال لطفی فعال رسانه ای:
اگر از نسل ما و علاقهمندان به انقلاب (با همه اختلاف سلایق موجود) این پرسش مطرح شود که چه کسی را شایسته ملقبشدن به «عمار انقلاب» میدانید بلاشک از اولین پاسخهای آنها «علامه محمدتقی مصباحیزدی» خواهد بود.
متاسفانه این روزها در سایه اهمال و بیاعتنایی شخصیتهای موثر و نهادهای قضایی، فردی مسبوقبهسابقه در هتاکی به شخصیتهای انقلابی و حتی نیروهای بدنه انقلابی، قلم خود را بهسمت این مرد بیبدیل چرخانده و اهانتهای بیشرمانه و بیسابقهای که نمونه آن درطول تاریخ حتی ازسوی افراد معاند و ضددین هم مشاهده نشده، روا داشته است.
یادمان نمیرود در دوره دوم خرداد و در اوج بدمستی حامیان دولت وقت، بهدلیل انتشار یک کاریکاتور علیه این عالم، حوزههای علمیه بسته و مراجع تقلید و بزرگان حوزه و اصناف و بازار همه برآشفتند و تحصنی تاریخی در مسجد اعظم در محکومیت این هتکحرمت برگزار شد که با پیام رهبری معظم انقلاب پایان پذیرفت.
اما اکنون نه یک کاریکاتور که بهراحتی دهها توهین و فحش رکیک و ناموسی و اهانت به مزار آیتالله مصباح منتشر میشود و کک کسی نمیگزد!
نه عالمی عمامه بر زمین میزند و نه حوزهای تعطیل میشود و نه رگ گردن مدعیالعمومی که اگر چند جوانی در گوشهای خطایی کنند، بلافاصله صدر تا ذیل آن مجموعه را تعطیل و همه را به محکمه دادگاه میکشاند، باد میکند!
بحث تنها بر سر توهین به مصباح عزیز نیست که آنهم در جای خود باید برخورد و پیگیری شود بلکه درد از آنجاست که فردی به توهم پشتیبانی توسط برخی افراد و نهادها، سالهاست همه حرمتها را شکسته و بسیاری را با فحاشیها و اهانتهای خود رنجانده و بعضا تشویق هم شده است.
بحث بر سر این است که اگر فرداروزی فردی از جناح یا جریان مقابل اهانتی یا توهینی بهمراتب پایینتر از هتاکیها و فحاشیهای این نازپرورده فلانیها به زبان یا قلم بیاورد، حوزههای علمیه و بزرگان حوزه و مدعیالعموم با چه رویی میتوانند برخورد با او را مطالبه کنند؟
آیا زمان آن نرسیده که عده معدودی از سپرداران متوهم مستظهر به حکومت بدانند اگر خطایی کنند بیش از آنان که انتسابی به جایی و فردی ندارند، مجازات خواهند شد؟
مخلص کلام آنکه اگر امروز در برابر این هتکحرمت بیسابقه سکوت شود، جامعه انقلابی و بدنه حامی نظام خواهد فهمید که سیاسیکاری و قبیلهگرایی آنچنان در بخشهای مختلف نفوذ و رسوخ کرده که اگر کسی به احدی از آنان بگوید «بالای چشم مبارکتان ابرو است» با مشت آهنین مواجه میشود اما اگر به مردی که رهبری عظیمالشأن انقلاب بر طهارت نفس و صراطمستقیم او شهادت داده و خود را سوگوار این برادر و رفیق قدیمی و عزیز دانسته، بدترین اهانتها و هتکحرمتها صورت بگیرد، صدایی از جایی برنخاسته و کک کسی نخواهد گزید.
منبع http://rajanews.com/node/349333
حسین آقا! شما فقط به حضرت آیتالله مصباح اهانت نکردهای بلکه به میلیونها انسان پاکباخته و آزادهای که از برکات وجود آن مرد خدا بهره بردهاند نیز اهانت کردهای و صدالبته به شهدا و از جمله به پدر شهید و بزرگوارت.
به گزارش خبرگزاری فارس، حسین شریعتمداری طی یادداشتی خطاب به حسین قدیانی نوشت:
آقای قدیانی سلام علیکم؛
صرفنظر از آنچه در دوسوی ماجرا میگذرد، شواهد بسیاری حکایت ار آن دارند که میدان این درگیری، چراگاه دشمن است. چه کسی و با کدام شناسه قابل شناسائی به شما و یا پدر شهید و بزرگوارتان اهانت کرده و خود را از طرفداران حضرت آیتالله مصباح یزدی معرفی کرده است؟! و بر فرض که او را از طرفداران آن عالم ربانی و شخصیت ملکوتی بدانیم، این ارتباط (که بهیقین دروغین است) چگونه میتواند مجوزی! برای اهانت به ساحت آن عالم برجسته باشد؟!
در نوشته کوتاهی که هفته قبل برای خودت فرستادم به این نکته و ضرورت خروج از این میدان تأکید داشتم ولی متأسفانه به قولی که دادید عمل نکردید. از این روی میخواهم نکاتی را بدون تعارف و بهصراحت و البته از سر خیرخواهی با شما در میان بگذارم. این وجیزه حاوی چند نمونه از صدها نمونهای است که نشان میدهد در مسیری باطل و بیرون از دایره حق و عقل گام نهادهاید.
و اما، از آنجا که دفاع از حریم نورانی و ملکوتی آیتالله مصباح را مانند همیشه وظیفه خود میدانم، این نوشته را در معرض دید دیگران نیز میگذارم. میدانی که تا کنون هیچیک از حملات ناجوانمردانه دشمنان اسلام و انقلاب به ساحت حضرت ایشان را بیپاسخ نگذاشتهام و تأسفآور آنکه این بار کسی به فحاشی علیه آن مرد الهی روی آورده است که هرگز انتظار نمیرفت. امید آنکه به خود آیی!
۱ ــ در آغاز سخن باید به این نکته اشاره کنم که قلم توانا، نثر جذاب و پرداخت چندسویه به موضوعات، نعمت بزرگی است که خدای مهربان به تو ارزانی داشته است. از آن هنگام که جوانی نورسیده بودی و در کیهان «آقای چیز“ را مینوشتی معلوم بود که آینده روشن و تحسینبرانگیزی پیش روی داری مخصوصاً آنکه نوشتههایت به اخلاص آمیخته بود و قلمت به دفاع از اسلام و انقلاب میچرخید. گمان ما به حقیقت پیوست و بعدها حسین قدیانی فرزند شهید اکبر را در قامت نویسندهای چیرهدست با قلمی توانا و نثری نو و کمنظیر دیدیم. نماز جمعهاش ترک نمیشد و هرجا که پاتوق بر و بچههای حزباللهی بود، او یکی از آنها بود و… حالا باید بگویم و بهتر آن است که بپرسم تو را چه شده که عهد پیشین از یاد بردهای و قلمی که جز به دفاع از حریم انقلاب نمیچرخید را وارونه به چرخش آوردهای؟! انصاف حکم میکند به این نکته نیز اشاره کنم که داستان بود و نبود امثال من و تو در مقایسه با عظمت بیانتهای انقلاب، مصداق این بیت از سروده پژمان بختیاری است که:
زیان و سود عالم چیست از بود و نبود ما؟
به دریا قطرهای افزون ز خرمن دانهای کمتر
لطف خدای مهربان است اگر در خدمت انقلاب باشیم و نبودمان بر دامن کبریائی انقلاب کمترینگردی نمینشاند… یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ ۖ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ… کوتاه سخن اینکه؛ به هوش باش و آنچه خدایت به لطف داده را از دست مده. و اما، بعد!
۲ ــ شما حضرت آیتالله مصباح یزدی را به اندازه من نمیشناسی و البته از نوشتهات پیداست که متأسفانه از آن عالم پاکباخته و بزرگوار، شناخت وارونهای هم داری! وگرنه اندازه نگه میداشتی و با بضاعت اندک و نگاه سراسرمخدوش و بیپایه و اساس، به این عرصه پای نمیگذاشتی. ایشان همواره عالمی فداکار، شجاع و انقلابی بودهاند. سراسر زندگی حضرتش ایثار و فداکاری بوده است. مرحوم مصباح از فدائیان و نیروهای پابهرکاب امام خمینی رضوانالله تعالی علیه بودند. ایشان بعد از قیام ۱۵ خرداد و در اوج خفقان رژیم طاغوت، باتفاق آقای هاشمی رفسنجانی و شهید باهنر نشریه مخفی و انقلابی بعثت را منتشر میکردند و پس از آن، تقریباً بهتنهائی نشریه مخفی انتقام را با سمتوسوی مبارزه با استبداد و استکبار منتشر کردند. سراسر نشریه انتقام، روشنگری شجاعانه درباره جنایات رژیم ستمشاهی بود.
بد نیست بدانی در کادر بالای صفحه اول تمامی شمارههای نشریه انتقام، آیه شریفه «إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنتَقِمُونَ»؛ «ما از مجرمان جدا انتقام میگیریم» (سجده، ۲۲) نقش بسته بود و در کنار عنوان «انتقام» نیز آیه شریفه «وَ اللّهُ عَزِیزٌ ذوانْتِقام»؛ «وخداوند (براى کیفرِ بدکاران و کافران لجوج،) توانا و صاحب انتقام است» (آل عمران، ۴) درج شده بود. حالا به این متن هم که در همان نشریه مخفی انتقام و در یک کادر برجسته و چشمگیر آمده بود توجه کن: «ای تودههای رنجدیده و استعمارزده: روشنفکران، دانشجویان، آزادیخواهان، کارگران، دهقانان، رنجبران... گمشده خود را تنها در پرتو تعالیم نورانی اسلام بجویید و به منظور برقراری حکومت اسلامی آزاد، همه با هم در راه یک جهاد مقدس و خستگیناپذیر علیه استعمار و استبداد متحد شوید».
حسین آقا! یکبار دیگر این متن را بخوان و خفقان آن روزهای سیاه را در نظر بگیر و…! آیا هنوز هم تصور میکنی که حضرت آیت الله مصباح اهل مبارزه نبودهاند؟!
برخلاف آنچه شما ادعا کردهاید، حضرت آیتالله مصباح یزدی در دوران غربت اسلام ناب محمدی(ص) و تاختوتاز دیدگاه انحرافی جدایی دین از سیاست که تشکیل حکومت در زمان غیبت را نفی میکردند، به مقابله سخت با این نگاه انحرافی پرداختند و این کلام ناب از ایشان است که خطاب به منحرفان میفرمودند «اگر معتقدید باید برای تشکیل حکومت تا زمان ظهور حضرت بقیة الله ارواحنا له الفداء صبر کرد پس چرا سهم امام علیهالسلام را دریافت میکنید؟!» و میفرمود «آیا احکام سیاسی و اجتماعی اسلام را که بسیار بیشتر از احکام مربوط به احوال فردی و شخص است را غیر قابل اجرا میدانید؟!» شاید ندانی ــو به احتمال زیاد نمیتوانی تصور کنیــ که بیان این نکته تا چه اندازه برای جریان انحرافی یادشده و برای رژیم طاغوت که سعی داشت حوزه را از سیاست دور نگاه دارد، تلخ و شکننده بوده است؛ مخصوصاً آنکه مرحوم آیتالله مصباح نظرات خود را با استناد به متون خالی از ابهام اسلام مطرح میفرمودند.
تلاش پیوسته و بیوقفه مرحوم آیتالله مصباح در بصیرتبخشی به جوانان و مخصوصاً دانشجویان و تشریح و اثبات ضرورت دفاع از حاکمیت اسلام و تأکید مستند بر وجوب حمایت جانانه از جمهوری اسلامی و پیروی از ولی فقیه و… مثال زدنی و خدمتی ماندگار است و… بیحساب نبود که رسانههای وابسته به قدرتهای استکباری و دنبالههای ریز و درشت آنها در داخل کشور، بیشترین دشمنی و اهانت و دروغپردازی علیه ساحت ملکوتی آن بزرگوار را تدارک دیده و بیوقفه در این شیپور فریب میدمیدند.
حالا شما کلاه خود را قاضی کنید و بفرمایید بر چه اساسی حضرت ایشان را غیر انقلابی میدانید؟! و انقلابیبودن از نظر شما چیست؟! آیا تصور میکنید بنده و شما که تابستانها در خنکای نسیم کولر و زمستانها در گرمای مطبوع بخاری نشسته و قلم میزنیم، انقلابی هستیم و مردان بزرگ و فداکاری چون حضرت آیتالله مصباح یزدی که بیمحابا از طعنه بدخواهان و هجوم ناجوانمردانه دشمنان بیرونی و دنبالههای داخلی آنها کمر به دفاع جانانه از اسلام و انقلاب و نظام بستهاند، غیر انقلابیاند؟!
۳ ــ لازم میدانم بپرسم که جنابعالی با کدام توشه علمی و دانش و مطالعه تاریخی در پی نقد حضرت آیتالله مصباح هستید؟! و آیا همین نکته که بجای نقد نظرات حضرت آیتالله مصباح، زبان و قلم به فحاشی و اهانت علیه ایشان چرخاندهاید، نشانه خالیبودن چنته جنابعالی از علم و دانش لازم برای نقد نیست؟! شما چگونه به خودتان اجازه میدهید اذعان و تأکید صدها عالم دینشناس و فرهیخته را که جایگاه برجسته علمی و انقلابی حضرت ایشان را ستودهاند، نادیده بگیرید و نظر خودتان را که میدانید به لحاظ علمی و اسلامشناسی با آنان حتی قابل مقایسه هم نیست از نظر آنها برتر بدانید؟!
۴ ــ حسین آقائی که برایم عزیز بودهای و انشاءالله با جبران گناه بزرگی که مرتکب شدهای همچنان عزیز باشی، جنابعالی در نوشتههای خود، بیوقفه به پدر بزرگوار و شهیدتان که مانند سایر شهدا حق بزرگی بر گردن همه ما دارند استناد کرده و میکنید ولی باید به این نکته بدیهی نیز توجه داشته باشید که مکتب شهدا و از جمله پدر بزرگوار شما، معیار و ملاکهای شناختهشدهای دارد و شما فقط هنگامی میتوانید و باید به آن عزیز شهید و اینکه فرزند ایشان هستید استناد و افتخار کنید که در راه و مسیر آن عزیز گام بردارید و در غیر این صورت فقط فرزند جسمانی آن شهید بزرگوار هستید و نه فرزند روحانی و ایدئولوژیک ایشان!
راه شهیدان برای همگان شناخته شده است و به آسانی می توان میزان انطباق فلان مسیر را با بینش و منش آن عزیزان به ارزیابی نشسته و درباره آن قضاوت کرد. به گفته خدای منان در آیه ۶۸ سوره مبارکه آل عمران إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ … نزدیکترین مردم به ابراهیم(ع) کسانی هستند که از او پیروی میکنند … وگرنه صرف فرزند شهید بودن نه نشانه همسوئی با شهید است و نه زمینه افتخار! فرزند حضرت نوح علیهالسلام که پیامبر اولوالعزم بود نیز از او نبود! و خدای متعال آن حضرت را ملامت می فرمایند که إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ ۖ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ ۖ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ ۖ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ … او از اهل تو نیست. و حتی به پیامبر اولوالعزم خود هشدار داده و میفرماید تو را موعظه میکنم که از جاهلان نباشی!
حسین آقا! خط شهدا را فرزندانشان ترسیم و تبین نمیکنند و حق ندارند شهدا را با راه خود انطباق بدهند بلکه این فرزندان و بقیه ملت هستند که باید مسیر حرکت خود را با مسیری که شهدا رفتهاند منطبق کنند. آیا غیر از این است؟! چه کسی میتواند ادعا کند که شما ملاک پدر شهیدتان هستید؟! و چه کسی میتواند در این واقعیت تردید کند که فرزند شهید، هنگامی بهعنوان فرزند شهید قابل احترام است که راهی راه پدر شهیدش باشد؟
خداوند متعال کسانی را که بدون برخورداری از صفات نیک انتظار دارند مورد ستایش قرار بگیرند نه فقط ملامت فرموده بلکه به عذاب دردناک نیز انذار داده است لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِمَا أَتَوْا وَیُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِمَا لَمْ یَفْعَلُوا فَلَا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفَازَةٍ مِنَ الْعَذَابِ ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ … مپندار آنهایی که به کردار زشت خود شادمانند و دوست دارند که مردم به اوصاف پسندیدهای که هیچ در آنها نیست آنها را ستایش کنند، از عذاب خدا رهایی دارند، بلکه آنها را عذابی دردناک خواهد بود . ( ۱۸۸ آل عمران ).
۵ ــ شما در اهانت به حضرت آیتالله مصباح یزدی مرتکب گناه بسیار بزرگی شدهاید که قلمیکردن چند جمله در پوزش از آن بزرگوار هرگز نمیتواند جبران آن گناه بزرگ باشد. حتماً میدانید که شرط توبه در آموزهای اسلامی و در کلام خدا اولاً؛ بازگشت خالصانه و خاضعانه از آن گناه است و عزم جزم که هرگز به تکرار ننشیند، ثانیاً؛ اصلاح خود و پالایش قلب از آنچه باعث آن گناه شده است و ثالثاً بیان صریح و روشن واقعیت و حقی که انکار کردهاند. إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولَٰئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ ۚ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ… مگر آنهایی که توبه کردند و به اصلاح مفاسد اعمال خود پرداختند و بیان کردند (آنچه را که کتمان کردند)، پس توبه اینان را میپذیرم که من توبهپذیر و مهربانم. ( آیه ۱۶۰ سوره بقره ).
شما فقط به حضرت آیتالله مصباح اهانت نکردهای بلکه به میلیونها انسان پاکباخته و آزادهای که از برکات وجود آن مرد خدا بهره بردهاند نیز اهانت کردهای و صد البته به شهدا و از جمله به پدر شهید و بزرگوارت. نگاهی به اطرافت بینداز! چه کسانی برایت هورا میکشند و کف و سوت میزنند؟! آیا خود را مخاطب این بیت سعدی نمیدانی که:
به قول دشمن، پیمان دوست بگسستی
ببین که از که بریدی و با که پیوستی ؟
۶ ــ حسین آقا! توشهای که در چنته داری را بر باد مده. شاید حسابی دلخور شوی و ابرو به ملامت درهم کشی که این وجیزه را چرا نوشتهام؟! ولی مطمئن باش که خیر تو را میخواهم و اگرچه گفتنیهای بسیاری دارم که شنیدنی است ولی شرح آن را به زمان دیگری میگذارم و در خاتمه به این نکته بسنده میکنم که خود را همان اندازه که هستی ببین ( و البته بهتر آن است که خود را هیچ ببینی) و از اندازه تجاوز مکن. از امیرالمؤمنین علیهالسلام است که:
رَحِمَ اللّه ُامرَءً عَرَفَ قَدرَهُ وَ لَم یَتَعَدَّ طَورَهُ؛ خدا، رحمت کند مردى را که قدر خویش بشناسد و از حدّ خود تجاوز نکند.
ناظر امروز، قاضی فرداست … انگار باباطاهر حال و روز مرا وصف کرده است، آنجا که میسراید؛
وای از روزی که قاضیمون خدا بی
سر پلّ صراتُم ماجرا بی
رفیقون بگذرند نوبت به نوبت
وای از وقتی که نوبت زآن ما بی!
یا علی(ع)
همانطور که بعد از شهادت شیخ، راه بر ترور دیگر روحانیون مبارز باز شد، اگر هتک حرمت مرحوم علامه هم بیپاسخ بماند، هیچ بعید نیست که در آینده شاهد تخریب و اهانت به علمای دیگر باشیم.
یازدهم مرداد ۱۲۸۸، مردم تهران در میدان سپه به نظاره اعدام مردی نشستند که عمری در مبارزه علیه استعمار و استبداد گذرانده بود. در نهضت تنباکو از همراهان میرزا بود و در مشروطه، از پیشگامان جنبش. میگفتند مخالف مشروطه و حامی استبداد و دیکتاتوری است و وجودش مانع پیشرفت و رشد کشور. تنها گناه شیخ، مقابله با انحراف رسوخ کرده در نهضت بود.
شیخ فضلالله پیش از آنکه به شهادت برسد، از سوی غربگرایان تخریب شد، برچسب خورد، اهانت شنید. همه اینها امکان پذیر نبود، جز زیر سایه سکوت علما و بیتفاوتی مردم و همین سکوت و بیتفاوتی بود که بعدها گریبان گیرشان شد.
درست یک سال بعد از شهادت شیخ، اینبار بهبهانی از دیگر پیشگامان مشروطه را به ضرب گلوله شهید و طباطبایی از دیگر روحانیون را با تهدیدهایشان خانهنشین کردند.
با ترور و تخریب و خانهنشینی علمای دغدغهمند(در رأس آنها شیخ شهید)، میدان برای یکهتازی استبداد خالی شد.
«ملتی که در شهر تهران ایستادند و تماشا کردند که مجتهد بزرگی مثل شیخ فضلالله نوری را بالای دار بکشند و دم نزدند؛ دیدند که او را با اینکه جزو بانیان و بنیانگذاران و رهبران مشروطه بود، به جرم اینکه با جریان انگلیسی و غربگرای مشروطیت همراهی نکرد، ضد مشروطه قلمداد کردند، چوبش را خوردند. در همین شهر تهران مجلس مؤسسانی تشکیل شد و در آنجا انتقال سلطنت و حکومت به رضاشاه را تصویب کردند.»
حالا پس از یک قرن، اینبار بهجای شیخ شهید، نوبت علامه مصباح است. مصباحی که عمرش در دفاع از انقلاب گذشت و «برادر عزیز» ولیفقیه بود. نه شهید که پس از فوتش، هتک حرمتش کرده و لعن و ناسزا نثار روح بزرگش میکنند. آنهم در سایه سکوت حوزه و خواصی که نسبت به ماجرا بیتفاوتند!
همانطور که بعد از شهادت شیخ، راه بر ترور دیگر روحانیون مبارز باز شد، اگر هتک حرمت مرحوم علامه هم بیپاسخ بماند، هیچ بعید نیست که در آینده شاهد تخریب و اهانت به علمای دیگر باشیم.